سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روزهای زندگی همسر یک طلبه

رفته بودیم کفش بخریم. جنسش را نپسنیدم.

 

- داخل کفشه رو دیدی؟ به نظرم از فلان جنس بود

 

مکثی کرد

 

- درست می گی. خیلی شبیهش بود

 

در جمله ی «او» تأملی کردم. حتی به خودش اجازه نداد با اطمینان بگوید که حتما همین جنس بوده.

 

با احتیاط و با تقوا حرکت کرد

 

و من چقدر بی مهابا!

 

خداوندا یاریم کن که خوب بنده ای برایت باشم و  تقوای تو را پیشه خود سازم؛ در رفتار و گفتار و افکارم.

 

--------------------------------------------

 

پی نوشت: طنز کامنتهای وبلاگی این است که بروند برای یک وبلاگ خاطرات زندگی مشترک، تبلیغ سایت همسر یابی بگذارند! یعنی حتی تیتر وبلاگ را هم نخوانده! به نظرتان خوانده؟


نوشته شده در شنبه 91/10/23ساعت 6:9 عصر توسط بانو نظرات ( ) |

سر صبح باشد یا دم اذان ظهر یا آخر شب! هیچ وقت خاصی ندارد

 

همیشه تلفنش زنگ میخورد و اغلب تماسهای غیر کاری، فقط برای یک چیز است!

 

استخاره!!!!!

 

هرچند اینقدر دلش پاک است که من هم به استخاره هایش ایمان دارم اما همین دل پاک، جایگاه علوم اسلامی است! 

 

حیفم می آید که از تفکرات نابش استفاده نمی کنند و فقط : استخاره

 

یاد یک خاطره ای افتادم که استادمان تعریف می کرد

 

می گفت جوانی از نزدیکانشان درگیر مبلغین مسیحی شده بود و به شدن تحت تاثیر قرار گرفته بود

 

پدر و مادر با کلی ترفند آورده بودندش پیش عالمی تا گره از اعتقادات پسر باز کند

 

اما...

 

اینقدر عالم را به استخاره کردن گرفته بودند که ...

 

حوصله پسر سر می رود و ...! دیگر نمی دانم چه به سر دین و ایمان و اعتقادات پسر آمد

 

 حیف نیست علمی که می تواند دین و اعتقاداتمان را از فتنه های آخر الزمان حفظ کند- ان شالله - فقط درگیر تشخیص خوب و بد بودن استخاره های ریز و درشت بماند؟

 

کاش اینقدر که پیگیر تایید خواسته های دلمان با استخاره های پی در پی هستیم، درگیر تایید و تثبیت اعتقاداتمان باشیم

 

حضرت عبدالعظیم حسنی، که زیارت تربتش مساوی زیارت تربت سید الشهدا شد، دو زانو جلوی امام وقتش نشست و مو به موی اعتقاداتش را به امامش عرضه کرد تا از صحت آنها مطمئن شود

 

اینگونه عبدالعظیم، عبدالعظیــــــــــــــــــــــــــــــــــــم شد


نوشته شده در چهارشنبه 91/10/20ساعت 10:35 عصر توسط بانو نظرات ( ) |

امشب رفته بودیم مراسم یادبود استاد آقا مجتبی تهرانی

نمی دانم چرا عجیب از وقتی خبر ارتحالش را شنیدم، احساس خلأ عجیبی می کنم.

 

تلقین است یا ...؟

 

داشتم به این فکر می کردم که چه بانویی داشته خانه ی استاد، که از این خانه، چنین مردی بیرون آمده

 

و چه نیکو مادری داشته استاد که هم چنین فرزندی بار آورده و هم شوهری چون پدر استاد.

 

اللهم ارزقنا بصیرت فی دینک


نوشته شده در یکشنبه 91/10/17ساعت 5:44 عصر توسط بانو نظرات ( ) |

«من» و «او» نشسته بودیم و سوره واقعه ساعت 9 شب، شبکه قرآن را می خواندیم1

 

داشتم فکر می کردم به عبدالله مسعود و دخترهایش2

 

اینکه کاش زندگی دخترهای عبدالله مسعود ثبت شده بود تا همه باورشان می شد اثرات سوره واقعه را

 

یک روز سر کلاس، بحث سر خواندن سوره واقعه و اثر جلب روزی اش شد. بچه ها با تعجب داشتند گوش می کردند. استاد هم از این تعجب، تعجب کرده بود

 

یکهو گفت: «همچین نگاهم می کنید انگار چیز عجیبی گفته ام! 

 

از کرامات شیخ ما چه عجب              پنجه را گز نمود و گفت، وجب! بابا این که خیلی واضح است!»

 

خداییش من از این تعجبمان بیشتر از ندانستنمان شرمنده شدم

 

------------------

 

1. شبکه قرآن سیما، ساعت 9 شب، تلاوت سوره واقعه را دارد.در عرض ده دقیقه همه سوره را می خواند. یک شب تجربه کنید، اینقدر آرامش میگیرید که هر شب مشتری می شوید. 

 

2. هنگام مرگ عبدالله مسعود که کاتب قرآن و از صحابه خاص رسول خدا بوده است، عثمان می رسد و گوید چیزی نمی خواهی؟ عبدالله که ظاهرا دل پری از خلیفه داشته، می گوید نه! عثمان می گوید دخترهایت را بی ارث و روزی می گذاری و می روی! برای آنها چیزی بخواه. 

 

عبدالله می گوید: من از پیامبر شنیده ام کسی که هر شب سوره واقعه را تلاوت کند، فقیر نمی شود. به دخترانم سوره واقعه را آموزش داده ام.


نوشته شده در سه شنبه 91/10/12ساعت 4:24 عصر توسط بانو نظرات ( ) |


Design By : Pichak