وبلاگ :
روزهاي زندگي همسر يک طلبه
يادداشت :
من، او، خودخواهي
نظرات :
0
خصوصي ،
9
عمومي
نام:
ايميل:
سايت:
مشخصات شما ذخيره شود.
متن پيام :
حداکثر 2000 حرف
كد امنيتي:
اين پيام به صورت
خصوصي
ارسال شود.
+
سوده
يادمه يه بار تو سن نوجووني رفته بودم مسجد. با ذوق رفتم انتهاي صف اول نشستم اما چشمتون روز بد نبينه پيرزنهاي صف اول که خودشونو صاحب مسجد و خدا مي دونن چنان دعوام کردن که تا مدتها ديگه نرفتم مسجد. خدا کنه ما هيچ وقت جزء آدمهايي نباشيم که ديگران رو از دين زده مي کنن.