من، او، سه ساله امشب حال عمه سادات را اندکی درک کردم.شاید نمی از یمیسه ساله مان تنها اشک میریزد و با هق هق گریه، بابا را از من میطلبدرقیه جان، خودت آرامش کن بانو. حواله اش کردم به خودت نوشته شده در یکشنبه 90/9/13ساعت 11:0 عصر توسط بانو نظرات ( ) |
امشب حال عمه سادات را اندکی درک کردم.شاید نمی از یمیسه ساله مان تنها اشک میریزد و با هق هق گریه، بابا را از من میطلبدرقیه جان، خودت آرامش کن بانو. حواله اش کردم به خودت