سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روزهای زندگی همسر یک طلبه

داشتم لباسهای فاطمه رو عوض می کردم و «او» هم مشغول بستن عمامه اش بود.

- حاج آقا مسئلةٌ

لبخندی زد و گفت بفرما حاج خانم

- حاج آقا این فعل امر شوهر که واجب الاطاعه است، چجوریاس؟ حضرت زهرا هم اینطوری عمل می کردند

(آخه از بس همه بهم ایراد گرفتن، شک کردم به خودم)

هیچی نگفت. شاید داشت فکر میکرد.

چند دقیقه بعد صدا و سیما داشت حسینیه امام خمینی و عزای حضرت مادر در مقابل حضرت آقا رو نشون می داد . میثم مطیعی مداح بود. داشت ماجرای خداحافظی حضرت مادر و امیر المؤمنین رو توضیح می داد

امیرالمؤمنین از مسجد اومد، فاطمه زهرا س خوابیده بود،

- فاطمه جان!

صدایی نیومد

- دختر رسول خدا!

صدای نیومد

حضرت میزنن زیر گریه و می گن : با من حرف بزن فاطمه(کلمینی یا فاطمه)

حضرت زهرا س جواب می دن و ...

مراسم که تموم شد گفت: دیدی خانمی! شاهد از غیب رسید

حضرت زهرا س تا جایی که امر آقا نبود، توان نداشت جواب بده و نداد اما وقتی حضرت امر کردند، فعل امر به کار بردند، تمام توانشونو جمع کردند و جواب دادند

نه حضرت علی می خواست زور بگه نه(شاید) اگر ازشون می پرسیدی می گفتند امر کردم که فاطمه جواب بده!

-------------------------------

ما باید تکلیفمون رو با خودمون روشن کنیم.

ما چی می خواهیم؟ می خواهیم بخور و نمیر اطاعت کنیم از خدا یا می خواهیم شش دانگ حواسمون رو جمع آخرتمون کنیم و یه کاری کنیم که بی حساب بریم زیارت اباعبدالله و حضرات معصومین ان شالله؟

می خواهیم هی خودمونو برای خدا عزیز کنیم و حواسمون به نگاه مهربون و رضایت حضرت مادره؟

اول تکلیف خودمونو روشن کنیم تا بعد!

یه بار پیامبر یه پولی می دن به اباذر و یه پولی به سلمان و می گن تا عصر، خرجش کنید. عصر یه دیگ(یا سنگ) می ذارن روی آتش و وقتی داغ شد، به سلمان و ایاذر می گن که دونه دونه بیان روی آتش و بگن با پول چکار کردن. سلمان، ظاهرا همه پول رو انفاق کرده بوده، می ره بالای سنگ و می گه همه را در راه رضای خدا و رسولش خرج کردم و میاد پایین. اباذر اما خرجهای حلال کرده بوده. خرید کرده بوده و خورد و خوراک خریده بوده، می ره بگه با چقدر از پول چی خریده بوده، چکار کرده بوده، کلی می سوزه!

حالا اعمال ما هم همینطوره! اگر هی برای خدا چرتکه بندازیم، خوب روز قیامت هم باید چرتکه ای جواب خدا رو بدیم. اما اگر فقط نگاهمون به رضایت خدا باشه، سخته اما از سختی حساب و کتاب، راحت تره.

سختی اون دنیا فقط جهنم و عذاب نیست! صراط، خودش 50 موقف داره که هر موقفش 1000 سال طول می کشه! خوب بی حساب رد شدن از این مسیر، لذتبخش نیست؟ به چند تا چشم گفتن نمی ارزه؟

حدیث از معصومه، زنی که واجبات رو انجام بده، محرمات رو ترک کنه، شوهرش ازش راضی باشه، بی حساب میره بهشت و همنشین حضرت زهرای مرضیه می شه!

حالا اینطور اطاعت کردن از شوهر، که اولش به مذاق آدم خوش نمیاد، ارزش همنشینی با مادر و رد شدن از حساب رو نداره؟

اگر حواسمون به خدا و نگاهش باشه و حواسمون باشه که به قول رضوان "تو فقط لیلی باش"( خدا ایشالا دخترش رو شفا بده) زندگی جای بریز و بپاشه! جای بکش بکش نیست، اوضاع خیلی قشنگ می شه

بریز و بپاش محبت!

محبت، نتیجه ی قطعی اش، اثر هست. جذب هست، اما نه اینکه فکر کنیم با یه هفته محبت کردن، اونم وقتی ته دلامون اینه که جذبش کنیم، همه چیز ردیف بشه ها!

به خاطر رضایت خدا آدم محبت کنه و توقعشو هم از خدا داشته باشه!

اونوقت اگر زندگی قشنگ نشد! اگر مردامون یه پارچه آقا نشدند!

گیرم هم نشدند! توشه ی ما سنگین تر! آخرت ما قشنگ تر! مگه این دنیا چند ساله سر و تهش؟

وقتی نگاهمون رو عوض کریم، وقتی مسیرمون مشخص شد، اونوقت وظیفه ها عوض میشن! حق ها عوض می شن! توقع ها عوض می شن! چون تعریف ها عوض می شن

تعریفمون از خوشبختی، وظیفه، حق و ...

خدا عاقبت همه مون رو فاطمی قرار بده. آمین

---------------------------------------------------

پ ن1: سلام. این پست رو چند روزی می شه که نوشتم و هنوز نتونسته بودم تکمیلش کنم. شاید حکمتش این بود که یه سری حرفهای دیگه باید اضافه اش می شد. امید که خودش راضی باشه

پ ن2: مرگ، چیز غریبیه! یهویی میاد بی آنکه حواست بهش باش! جوون و پیر و میانسال هم نمیشناسه

بابا و مامان و خواهر و برادر هم براش فرقی نداره!

دیروز خبر فوت دختر جوونی رو بهم دادند که می تونستم من باشم. جوونی که شاید اصلا حواسش به مرگ نبود! ایام نوروز که دیدمش، حتی فکرش رو هم نمی کردم که آخرین دیدارم باشه باهاش

اگر زحمتی نیست، یه صلوات برای شادی روحش بفرستید و یه حمد و توحید براش بخونید

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

پ ن3: چند نفر هی اومدن نوشتن که صلواتهای روزانه مون فراموشمون شده. و به همین دلیل و از ترس حق الناس، شونه خالی کردن از زیر بار صلواتهای روزانه

دلیل فراموشی صلواتها رو می دونید رفقا؟ این حرف استادمه نه من! دلیلش، فراموشی غم غیبت آقامونه!

دلیلش فراموشی اینه که آقامون باید باشه و نیست! چون ما نخواستیم باشه!

اگر بابامون قرار باشه یه تاریخی با یه پرواز بیاد خونه، روی یه کاغذ، تاریخشو می نویسیم و می زنیم جلوی چشممون تا یادمون نره! حالا بابامون قراره بیاد و پروازش، بال دعاهای ماست که برای فرجش گسیل می کنیم به سمت خدا!

خدا می دونه چقدر دیگه دعا لازمه تا آقامون بیاد!

برکت این صلواتها رو هم بگم؟

از بیخیالی در میاییم! از اینکه ول بچرخیم و حواسمون نباشه که آقامون منتظره یه دعاس!

این صلواتها باعث می شه حواسون جمع بشه که یکی باید باشه که نیست! به جای خالیش! اونوقت نمی تونیم خوب نباشیم! اونوقت می خواهیم خاص باشیم براش! اونوقت میشیم السابقیون السابقون ان سالله

این صلواتها می شه دسته گلهای بزرگ و زیبا و شب اول قبر، توی اون تاریکی و تنهایی، به دادمون میرسه

یکی از شهدا(فکر کنم شهید باهنر) رو در خواب میبین که میگه: بر هیچ چیز به قدر صلوات بر محمد و آل محمد، حسرت نمی خورم

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

این صلواتها، خیرات امواتتون هم هست! خدا می دونه اجدادمون الان چقدر خوشحالن از اعمال خیر ما! حیف نیست اونها رو از این برکات و رحمات محروم کنیم؟

این قول و قرار دسته جمعی، بهانه خوبیه برای انجام این عبادت! این بهانه رو از خودمون نگیریم!

 


نوشته شده در چهارشنبه 93/1/20ساعت 9:27 صبح توسط بانو نظرات ( ) |


Design By : Pichak