روزهای زندگی همسر یک طلبه

 

این پست کمی متفاوت است. کمی متفاوت، طولانی و زنانه

یادتونه توی پست رذائل اخلاقی، نوشتم دو تا مشکل عمده ی خودم رو بهش واقف و معترفم؟

یکی از اون موارد، خانه داری هست

من واقعا در خانه داری مردودم!

منطورم از خانه داری، آشپزی نیست! رسیدگی به بچه ها نیست! شستن لباسها نیست! منظورم دقیقا خانه داری است

تمیز و مرتب کردن خانه! 

مشکل وقتی بغرنج تر می شه که من مادر شوهر بسیاااااااااااااااااااااااااااااااااار تمیزی دارم!

و همینطور مادر(دوم)م بسیاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااار زن کدبانویی هستند

وای یعنی یه ذره خاک و نامرتبی توی خونه اینها پیدا نمی شه و خونه من! همیشه گریه ام میگیره

به کلی راه متوسل شدم و کلی برنامه ریزی و ... اما نتیجه مطلوب حاصل نشد

واقعیتش خیلی بهتر از اوایل ازدواجم شدم اما خوب، نه!

آخه مادر من(خدابیارمزدش) خیلی خانم بود! بدون هیچ جانبداری متعصبانه ای، از همه زنهایی که دیدم، موفق تر بود در مدیریت کارهاش

خونه همیشه مرتب بود اما این مرتبی یک نظم خشک آزار دهنده نبود

انجام امورات خونه هم طوری نبود که از بقیه کارهای اجتماعی باز بمونه

همچنین بخاطر انجام این کارها، اینقدر به خودش فشار نمی آورد که خسته بشه و منت کارهای خونه و خستگیش، سر بقیه تلافی بشه

منظورم این نیست که بقیه اینطوری هستند. مادر من اینطوری نبود!(باز جو تشنج ایجاد نشه خواهشا)

خلاصه آرزومه اینقدر خوب باشم، که روم بشه هر لحظه از آقام دعوت کنم بیان خونم اما نیستم!

یه روز داشتم به یکی از رفقا درد این مشکلمو می گفتم که گفت:

منم همینطوری بودم! یه سال خونه ی یه بنده خدایی زندگی کردم که مجتهده هست! اصلا زیر و رو شدم! یه برنامه ریزی خوبی بهم داد و پله پله من رشد کردم.

واقعا وسوسه شدم برنامه هاشو بدونم. بهش گفتم حالا تو معلم من میشی؟

گفت: آره! حتما

امروز باز دیدمش. بهش گفتم: خانم معلم تمرین هفته ی اول رو بده!

گفت: چند تا اصل این هفته رو باید رعایت کنی. بین یک تا 3 هفته باید این پله رو رعایت کنی

1. در هر شرایطی باید نمازتو اول وقت بخونی! یعنی بچه گریه کنه، زمین برسه به آسمون! از آسمون سنگ بباره! تو باید موقع اذان تو سجاده باشی

با خودم گفتم، خب اینو که باید داشته باشم! سعی هم می کردم داشته باشم. ولی هیچی به دوستم نگفتم

مرحله های بعد رو که گفت، فهمیدم برای چی این اصل و با این شدت تاکید کرد! آخه همه اصول دیگه روی این میچرخه

2. باید غذات هم سر ساعت( هر ساعتی که روال زندگیته) آماده باشه!

خب اینم که بود! وا! اینا چیه دیگه! این حرفها هم تو ذهن من اومد با این اصل دوم. اما ...

3. باید توی سینک ضرفشویی وضو بگیری! هر بار که خواستی وضو بگیری، هیچ ظرفی نباید توی آبچک باشه!

پله ی اول اینه که هیچ ظرفی توی آبچک نباشه، پله دوم اینه که هیچ طرفی توی سینک نباشه!

اصل سوم رو که گفت، تازه متوجه فلسفه باقی اصل ها شدم.

میدونم همه شما خیلی خانم هستید. اینها رو نوشتم تا خودم اینا رو یادم نره. شاید یه روزی منم بتونم موفقیتم رو با یکی دیگه شریک بشم

بلطف خدا موفق میشم

حالا ببینید من در چند جبهه باید خودسازی کنم. واقعا وضعم اسف باره! نه؟!

 


نوشته شده در دوشنبه 93/2/15ساعت 6:10 عصر توسط بانو نظرات ( ) |


Design By : Pichak