سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روزهای زندگی همسر یک طلبه

امروز روز شیرخوارگان حسینی بود.

این روز همیشه داغونم می کنه! وقتی شیرخوار دارم، بدتر!

فاطمه خانم خیلی عطش داره! زیاد آب می خوره! وقتی آب می خواد و من نمی فهمم، شروع می کنه جیغ زدن! انقد جیغ می زنه تا من بفهمم آب می خواد. تازه یه روز هم نیست که آب نخورده! فقط چند ساعته! تازه مادرشم از عطش، بی شیر نشده! لا اله الا الله

------------------------------

امروز رفتم حرم برای تجمع شیرخوارگان حسینی. واقعا این مجلس، رفتن داره! یه دختر جوانی اومده بود، خب محب بود اما ...

یه مانتوی قرمز!!! چادر ساتن براق مشکی! شال مشکی کم عرض که  هم جلوی موهاش پیدا بود هم گردنش! موهای گنبدی و آرایش!

توی حرم! مجلس اباعبدالله! ماه محرم! قم!!!!! کلی دعا کردم که خدایا یه چیزی به زبونم بنداز که روش اثر کنه.

رفتم کنارش نشستم و گفتم عزیزم، می خواستم چند دقیقه وقتتو بگیرم.

خانمی ! شما اومدی مجلس اباعبدالله و معلومه چقدر دوستش داری. حیف ظاهرت رو کسانی تعیین کنن که امام حسین رو دوست ندارن

گفت: مگه ظاهرم چشه؟

گفتم: همین آرایش و مدل موهاتون! دقیقا پیامبر توی یه صحبتی در مورد زنان آخر الزمان، این مدل مو رو ذکر کردن که زنان آخر الزمان موهاشون رو طوری می بندن که شبیه کوهان شتر، هست! بعد از این زنها، گله کردند(نگفتم لعنت کردن این زنها رو)

بعد هم آرایشت عزیزم.

گفت: قیافه ی من همین شکلیه و نمی تونم عوضش کنم.

- بله عزیزم. شما ماشالله ماشالله ماشالله خیلی زیبایی! دقیقا قرار نیست زیبا نباشی اما قرار نیست آرایش کنی و خودتو به ظاهری در بیاری که امام حسین دوست نداره! دقیقا می گم امام حسین دوست نداره، چون کلام پدر بزرگشونو برات گفتم.

قرار نیست خودتو شبیه کسانی بکنی که امام حسین رو دوست ندارن

گفت: به بقیه چه! من خودم می دونم امام حسین رو دوست دارم! حالا شبیه دشمنای امام حسین بشم، چه ربطی به دلم داره؟

- خدا به ما همونطور که گفته تهمت نزنید، گفته کاری نکنید که بهتون تهمت بزنن! شبیه شدن به دشمنان خدا و کفار، برای مسلمان، حرامه! چون خدا نمی خواد کسی در مورد مؤمن، فکر بد بکنه!

حیفته عزیزم که شبیه به دوستان امام حسین، نباشی

پ ن1: بهم گله نکنید که بخاطر فروع دین، از اصول دین زده کردم و ...! که تمام تلاشم رو کردم که لحنم و کلامم خوب باشه

نگید کسی که توی حرم اومده، بذار خود اهل بیت اصلاحش می کنن، که من نمی تونم چشم بپوشم از وظیفه خودم! حضرت آقا هم گفتن "باید همه تذکر بدن!" یه جا باید تذکر داد و رد شد، یه جا باید استدلال کرد و یه جا باید دعوا کرد و جدل! هر جایی وظیفه یه جور ایجاب می کنه

نگید که مگر خودت تمام واجباتت درسته که تذکر می دی؛ عامل بودن، توی تذکر دادن، مهمه اما عامل به همون چیزی که داری تذکر می دی! یعنی نمی تونه کسی بی نماز باشه و به دیگری بگه نماز بخون.

نگید احتمال اثر، جزء شرایط امر به معروفه! که می گم: به فرموده ی حضرت آقا " احتمال اثر، همیشه هست"

می دونم "به توچه"  بهم نمی گید! چون همه تون بهتر از من می دونید که اگر به من ربطی نداشت، امر به معروف، و نهی از منکر، واجب نبود!

پ ن2: توی کربلا، به یه زن، خیلی خیلی غبطه می خورم و از خدا خواستم، معرفتش رو نصیبم کنه

رباب! من عاشق حضرت ربابم! زنی که انقدر خوب بود که امام می گن: من خانه ای که رباب و سکینه در اون باشن رو دوست دارم.

زنی که انقدر خوب بود که پسرش تو 6 ماهگی، به کمال شهادت رسید

زنی که انقدر عاشق امامش بود، که از دوری امامش، دق کرد!

خدایا منو بی تاب امام زمانم کن! خدایا دامن من رو، شهید پرور قرار بده! خدایا من رو آرام قلب امام زمانم قرار بده. خدایا معرفت رباب رو نصیبم کن به حق خون علی اصغر اباعبدالله

راستی! علی اصغر، عبدالله رضیع هست! یعنی همونی که ما بخاطرش به امام حسین می گیم: اباعبدالله!

پ ن3: باور ندارم رباب، وقتی علی اصغر رو با اون حال، داد دست امام، نگران پسرش باشه! بنظرم، بیشتر نگران امامش بود که الان داره غصه ی علی رو می خوره! رباب، دیوانه ی ارباب بود!

مهمانتان می کنم به شعر سید حمید برقعی

با خودم فکر می کنم اصلا چرا باید

                 رباب ، با آب هم قافیه باشد

 

                روضه خوان ها زیادی شلوغش می کنند

                حرمله آنقدر ها هم که می گویند تیر انداز ماهری نبود

                هدف های روشنی داشت

 

                تنها تو بودی که خوب فهمیدی

                استخوانی که در گلوی علی بود سه شعبه داشت

                شش ماه علی بودن را طاقت آوردی

                خون تو جاذبهء زمین را بی اعتبار کرد

                حالا پدرت یک قدم می رود بر می گردد

                                        می رود بر می گردد

                                         می رود...

                با غلاف شمشیر برایت از خاک گهواره ای بسازد

                تادیگر صدای سم اسب های وحشی از خواب بیدارت نکند

                رباب می رسد از راه

                 با نگاه

                بایک جملهء کوتاه

                 آقا خودتان که سالمید انشاالله...


نوشته شده در جمعه 93/8/9ساعت 1:41 عصر توسط بانو نظرات ( ) |


Design By : Pichak