سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روزهای زندگی همسر یک طلبه


نشسته بودیم و مثل خیلی وقتها، بحث می کردیم! البته الحمدلله بحث های ما کل کل های زن و شوهری نیست! شاگرد و استادیه!

«او» استاد و «من» شاگرد.

بحث سر داستان حضرت «اسماعیل صادق والوعد» شد.*

گفتم: فکرش را بکن! اگر ما بودیم ته تهش یک روز می ماندیم و بعدش به خودمان حق می دادیم که برویم اما امام می گویند باید می مانده!

- می دانی نکته اش چیست؟ وقتی با کسی عهد می بندی، وقتی در قبال کسی وظیفه ای داری، اگر او در وظیفه اش تخلفی کرد، مجوز برای تو صادر نمی شود که از وظیفه ات تخلف کنی!

--------------

داستان حضرت اسماعیل صادق الوعد را از اینجا بخوانید.


نوشته شده در جمعه 91/6/10ساعت 9:32 عصر توسط بانو نظرات ( ) |


Design By : Pichak