سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روزهای زندگی همسر یک طلبه

پله های ورودی خانه ی ما، 8 پله ی سنگی لیز، با شیب نسبتا تند است که هر پله با شیب کمی به سمت پایین متمایل شده؛ بطوریکه هرکس به خانه ما می آید، احساس افتادن می کند

همیشه ترس از این داشتم که کسی از این پله ها بیافتد تا اینکه دیروز سر خودم آمد

پله دوم پایم لغزید و 5-6 پله را افتادم پایین

کمرم درد شدیدی داشت و نگران عوارض آن بودیم. 

بحمدلله خطر رفع شد و درد تسکین پیدا کرد و من تازه امروز، متوجه کبودی بازو و زانو و پایم شدم!

به «او» گفتم: ببین! تازه دیدم زانومم سیاه کرده! 

- درد اصلی که از سرت می پرد، تازه دردهای کوچک و مختصر خودشان را نشان می دهند

بعد نفس عمیقی شبیه آه کشید و گفت: ببین درد بزرگ زندگیمان چقدر زود از سرمان پریده که دردهای کوچک اینقدر آزارمان می دهد

داشتم به درد بزرگ زندگیمان فکر می کردم که زیر لب گفت: اللهم عجل لولیک الفرج


نوشته شده در شنبه 92/2/28ساعت 11:35 عصر توسط بانو نظرات ( ) |


Design By : Pichak