تازه عروس بودم. دختر یه دونه ی بابا تازه شده بود خانم خونه همون دختری که توی خواستگاریش باباش گفت: من صدامو روی این دختر بلند نکردم! همینطوری باهاش تا کنید داشتم کشو ها و کمد ها رو وارسی می کردم ؛ یه سری جعبه و اینها دیدم که مال مجردی حاجی بود کنجکاوی(بخونید فضولی) باعث شد برم سرش و ببینم چی به چیه حاجی که اومد، کشفیات جدیدمو در اختیارش قرار داده دیدم سرخ شد! دقیقا مثل این کارتونا که سرخی یهو می زنه بالا و گوشاشون سوت می زنه دقیقا همین اتفاق افتاد تحمل صدای بلند رو نداشتم و زدم زیر گریه! (دوران لوسی بود دیگه) من گریه هامو می کردم و شازده داماد تازه وارد که نمی دونستن وقتی یه زن گریه می کنه نباید به حال خودش رهاش کرد، داشتن از دور حرص می خوردن که کی گریه کردن من تمام میشه! وقتی آروم شدم، اومدن پیشم و گفتن: چرا رفتی سر وسایلم؟ - فکر نمی کردم چیز مهمی باشه! اینقدر عصبانیت کنه - می دونستی مال من هست یا نه؟ چرا به حریم من احترام نذاشتی؟ من دختر بی ادبی نبودم! هیچ وقت سر وسایل کسی نمی رفتم اما فکر می کردم زن و شوهر، هیچ چیز مخفی از هم ندارن! دلیلم رو گفتم. اما گفت: یادته بهت گفتم باید حرمت هم رو نگه داریم تا عشقمون، علاقه مون و زندگیمون سالهای سال پایدار بمونه؟ حفظ حریم شخصی هم یه حرمت خیلی مهمه چند سال بعد برای یه مطلبی به مشاور مراجعه کردیم. یکی از بهترین مشاورهایی که دیده بودم گفت: بین زن و مرد باید حریم باشه یه حریم نقطه چین(........) یعنی حریم باشه اما راه رفت و آمد هم راحت باشه بین والدین و بچه ها هم باید مرز باشه. حریم باشه اما خط چین(------) راه عبور و مرور هست، اما کمتر! سخت تر!(البته این با اینکه بچه تو سن نوجوانی و عبودیت، اجازه داشته باشه بره تو اتاقشو درو قفل کنه فرق داره ها!) بین خانواده و بیرون هم مرزه اما یه مرز کامل! یک خط (________) هیچ حرفی از خونه نباید به بیرون درز پیدا کنه این حرف هم از اون حرفهاییه که زنگش همیشه تو گوشمه ---------------------------- پ ن1: درسته! حاجی می تونست آروم بگه! عصبانی نشه و ... اما خوب همونقدر که من لوس و بی تجربه بودم، اونم بود دیگه! پ ن2: این پست رو به مناسبت 12 شوال، سالروز قمری ازدواجمون نوشتم! همین روزها بود که همچین سوتی دادم تازه عروس بودم. دختر یه دونه ی بابا تازه شده بود خانم خونه همون دختری که توی خواستگاریش باباش گفت: من صدامو روی این دختر بلند نکردم! همینطوری باهاش تا کنید داشتم کشو ها و کمد ها رو وارسی می کردم ؛ یه سری جعبه و اینها دیدم که مال مجردی حاجی بود کنجکاوی(بخونید فضولی) باعث شد برم سرش و ببینم چی به چیه حاجی که اومد، کشفیات جدیدمو در اختیارش قرار داده دیدم سرخ شد! دقیقا مثل این کارتونا که سرخی یهو می زنه بالا و گوشاشون سوت می زنه دقیقا همین اتفاق افتاد تحمل صدای بلند رو نداشتم و زدم زیر گریه! (دوران لوسی بود دیگه) من گریه هامو می کردم و شازده داماد تازه وارد که نمی دونستن وقتی یه زن گریه می کنه نباید به حال خودش رهاش کرد، داشتن از دور حرص می خوردن که کی گریه کردن من تمام میشه! وقتی آروم شدم، اومدن پیشم و گفتن: چرا رفتی سر وسایلم؟ - فکر نمی کردم چیز مهمی باشه! اینقدر عصبانیت کنه - می دونستی مال من هست یا نه؟ چرا به حریم من احترام نذاشتی؟ من دختر بی ادبی نبودم! هیچ وقت سر وسایل کسی نمی رفتم اما فکر می کردم زن و شوهر، هیچ چیز مخفی از هم ندارن! دلیلم رو گفتم. اما گفت: یادته بهت گفتم باید حرمت هم رو نگه داریم تا عشقمون، علاقه مون و زندگیمون سالهای سال پایدار بمونه؟ حفظ حریم شخصی هم یه حرمت خیلی مهمه چند سال بعد برای یه مطلبی به مشاور مراجعه کردیم. یکی از بهترین مشاورهایی که دیده بودم گفت: بین زن و مرد باید حریم باشه یه حریم نقطه چین(........) یعنی حریم باشه اما راه رفت و آمد هم راحت باشه بین والدین و بچه ها هم باید مرز باشه. حریم باشه اما خط چین(------) راه عبور و مرور هست، اما کمتر! سخت تر!(البته این با اینکه بچه تو سن نوجوانی و عبودیت، اجازه داشته باشه بره تو اتاقشو درو قفل کنه فرق داره ها!) بین خانواده و بیرون هم مرزه اما یه مرز کامل! یک خط (________) هیچ حرفی از خونه نباید به بیرون درز پیدا کنه این حرف هم از اون حرفهاییه که زنگش همیشه تو گوشمه ---------------------------- پ ن1: درسته! حاجی می تونست آروم بگه! عصبانی نشه و ... اما خوب همونقدر که من لوس و بی تجربه بودم، اونم بود دیگه! پ ن2: این پست رو به مناسبت 12 شوال، سالروز قمری ازدواجمون نوشتم! همین روزها بود که همچین سوتی دادم پوست تخم مرغهای محلی رو شسته و تو آبچک گذاشته بودم خانمها اومدند توی اتاق برای وضو گرفتن یکیشون گفت: حاج خانم! چرا پوست تخم مرغها رو شستی؟ - برای مصارف طب سنتی - جدی؟ خانمها فکر کرده بودند حرامه پوست تخم مرغ رو بشکنی یا بندازی دور!!! براش توضیح دادم که دقیقا با پوست تخم مرغها چکار می خوام بکنم اما بهش نگفتم که چقدر ترسیدم! از اینکه هر رفتار من، یک حکم شرعی قلمداد می شه برای اونها! خدایا کمکم کن خطا نکنم ---------------------------------------- سلام دیروز رسیدیم. وقتی رسیدیم، تلفن ، آب کولر و اینترنت قطع بود! حدود 40 روز نبودیم! الان اولین فرصتیه که تونستم بشینم و بنویسم! جواب عزیزانی که نظر گذاشتن و تایید نظرات هم مونده که باید بذارم برای فرصت دیگه خیلی حرف دارم بزنم. ماه پر اتفاق و ان شالله پر باری بود یه پست خصوصی هم برای خانمهای متاهل و در شرف ازدواج دارم که به زودی می ذارم ان شالله برای ایمانم دعا کنید رفقا خدا خیرتون بده یا حق
Design By : Pichak |