سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روزهای زندگی همسر یک طلبه

خدا سایه دوستان خوب رو از سر من کم نکنه.

دیروز هدی سادات بهم گفت: یه چیزی بهت بگم؟ راستش نگرانتم که در مورد فلانی، دچار کینه نشی! مواظب خودت باش که کینه، ایمان رو می خوره!

نگران شدم! آخه کینه چیزی بود که مطمئن بودم بهش مبتلا نیستم! چون خیلی زود آدمها رو می بخشم. هیچ وقت هم جواب بدی آدمها رو با بدی نمی دم!

گفتم: چه تعریفی برای کینه داری؟

جواب قانع کننده ای پیدا نکردم. ذهنم درگیر بود.

نکنه من واقعا مبتلا باشم؟

صبح زنگ زدم 09640 و با پاسخگوی اخلاقی صحبت کردم

- کینه چیه؟

- خشم فروخورده ای که هیچ وقت بروزش ندادی و هنوز تو دلته!

وا رفتم! رسما وا رفتم! من به شدت به کینه مبتلام!

دقیقا چون عموما جواب حرفهای آزار دهنده آدمها رو نمی دم. اما در بعضی موارد، خشم درونی ام باقی میمونه! 

دقیقا توی همون مورد سخت ها! توی اون حرف نیش دار ها! همون موقع ها که قلبم آتیش گرفته، نتونستم ببخشم!

امروز حالم بده! خیلی بد! دلم میخواد به حال خودم زاااااااااااااااااااااااااااار زاااااااااااااااااااااااااااار گریه کنم

روحم سرطان گرفته!

نه! تازه متوجه شدم که سرطان داره!

همین چند روز پیش بود که داشتم با خودم فکر می کردم: فقط دوتا عیب درشت دیگه مونده! این دوتا رو هم حل کنم...

یاد یه مطلبی افتادم که چند وقت پیش نوشتم

.

.

ظاهر خانه شیک و امروزی است.

بزرگ، مجهز، جادار و بسیار بسیار زیبا.

حیاط زیبایش دل هر بیننده ای  را آب می کند.

خانه متعلق به یکی از بستگان بسیار عزیز است که حق سنگینی به گردن ما و زندگیمان دارند.

خواستم کمکی کرده باشم. قرار شد با اجازه صاحبخانه، یکی از اتاقها را بتکانم!!!!!!

چه تکاندنی!

اتاق زیبا، با سرامیک های صورتی. یک کتابخانه مفصل و یک کمد دیواری؛ همه چیزی بود که باید تمیز می شد.

قرار بود بیشتر کناره های اتاق یعنی زیر فرش را تمیز کنم. با محدثه فرش را جمع کردیم و تادخترم داشت زیر فرش را جارو می زد و ذوق جارو زدن را می کرد و کلی شعر در باب جارو کردنهای خودش می سرود، رفتم سراغ کمد دیواری!

یک کلاس جانور شناسی کامل دایر کردم

مامان این چیه؟

- سوسک حمامه مامان.

این یکی چیه؟ نخوره منو؟

- نه مامان مرده! ببین چند تا پا داره؟ هزار پاست

- مامان اینم سوسکه؟ بچه ی اون یکیه؟

- نه مامانی! این کلا کوچیکتره!

- مامان این سفیدا چیه؟ وااااااااااااااااااااااااااای یکیش تکون خورد! الان منو می خوره!

- نه مامان اینا موریانه اس!

یکی دوتا رد موریانه بود! نه باید زیاد باشد، نه؟!!! اصلا چیزی نشان نمی دهد!

آرام آرام وسایل کمد را جمع کردم و کفی طبقه های کمد را برداشتم که دیدم...

(هنوز هم یادآوری تصویرش دلم را آشوب می کند)

کل طبقه پوسیده بود. دست زدم به رویه ی ام دی اف طبقه که مثل ورق کاغذ کنده شد و...

باورتان نمی شود که دیدم تمام طبقه را خورده بودند و همه جایش لانه ساخته بودند.

وول خوردن آنهمه موریانه دلم را آشوب کرد! چندشم شد! خیلی!

فقط یک جمله ی مادرم تداعی خاطرم شد!

«رذایل اخلاقی مثل موریانه در روح آدم لانه می کنند و پی ساختمان اعمال آدم را خراب»

---------------------------------

پ ن 1: اصلا خوب نیست آدم بدی خودش رو جار بزنه اما به دو دلیل به نظرم رسید باید بگم:

1. شاید خیلی ها مثل من ندونن و با این وسیله خدا تذکری بهشون بده که اونها هم به داد ایمان خودشون برسن

2. یکم پوزه ی این نفس سرکش رو به خاک بمالم که خیلی خوش خوشانش شده بود از تعارفهای دوستان

پ ن2: خدایا به من رحم کن! من رو به حال خودم وانگذار! خدایا دارم نابود می شم! کمکم کن

 

 


نوشته شده در سه شنبه 93/2/9ساعت 9:25 عصر توسط بانو نظرات ( ) |


Design By : Pichak