از وقتی حاجی رفته، کلی حرف برای زدن داشتم! آمدم، نوشتم ولی هنوز در قامت پست موقت مونده. الان داشتم کتاب " من زنده ام" رو می خوندم. به حاجی قول دادم تا موقع برگشتش تمومش کنم! وسط اینهمه گرفتاری، قول ها نباید قربانی بشن! بابای عزیزم امشب کنارم هستند. قراره نماز صبح بریم حرم . به بابا هم قول دادم بیدار بشم و همراه خوبی باشم اما... از زندان الرشید بغداد با پتوهای شپش دار و سرمای بی انتها، چطور می تونم بیام زیر پتوی گرم و نرم و کنار بچه های شیرینم بخوابم! هنوز در دنیای " معصومه آباد" هستم. در دنیایی پر از ترس و بی خبری! اینها چه روزهایی داشتند و من حتی تصور ساعتی از اون رو ندارم! چند روز پیش یکی می گفت: مواظب باش با دست خودت، زندگیتو از این سخت تر نکنی و من فکر می کنم، مگه جهاد در راه خدا آسونه؟ جز به نصرت خداوند! و فکر می کنم اگر امام حسین ع، فقط به این فکر می کردند که با دست خودشون زندگیشون رو سخت تر نکنند، هرگز جذبه ی مغناطیسی اربعین، محقق می شد؟ هرگز زیباترین صحنه های بشریت، از این بشر بی رحم، سر می زد؟ صحنه هایی که از اربعین روایت می کنند، به نظر من، حقیقتا از زیباترین صحنه های بشریته. و همه ی این زیبائیها، مدیون جهاد زیبای حسین ع! تن دادن به جهاد، به سختیهای راهش و گم نکردن هدف، از جمله ی درسهایی هستند که ما از امام حسین ع میگیریم! صبور باش! زیبائیهای جهاد، بعد از تحمل مشقتها نقش می بندند! مطمئن باش یک روز به خودت بخاطر این صبوری، لبخند رضایت می زنی! و برای مؤمن، چه چیز زیباتر و افتخار انگیز تر از اینکه امام زمانش، بهش لبخند بزنند برای همه مون آرزو ی لبخند رضایت امام عصر رو می کنم. آمین
Design By : Pichak |