شوهرش خیلی باسواده. حتی خوراک فکری بعضی از خطبای بزرگ در بعضی ابعاد رو یراشون تهیه می کنه. وقتی فهمیدم، شاخم در اومد! آخه خودش کمترین اطلاعات رو در همون ابعاد داره.
بهش گفتم: چرا به آقاتون نمی گی برات حرف بزنه؟ - بهش می گم. می گه تو بچه هات رو بزرگ کنی بسه. خیلی فکر می کنم. چرا یه مرد خوب، نباید در جهت رشد همسرش تلاش کنه؟ به زندگی دوستم نگاه می کنم. یک زن زیبا. با سه بچه ی قد و نیم قد. حافظ قرآن، بسیااااااار خوش اخلاق و صبور؛ اما بی برنامه. بهم گفت: یه برنامه بذار هفته ای یه بار بریم بیرون با بچه ها. من دارم دق می کنم گفتم بیرون هم میریم اما تو باید گاهی خودتو از فضای خونه خارج کنی نه خونه! - یعنی چی؟ - تو دوست داری از خونه بیایی بیرون تا توی اجتماع باشی. خوب توی اجتماع باش! از همون خونه. هفته ای 100 صفحه کتاب بخون. روزانه روزنامه بخون. هفته ای یه کار هنری کن که بازتاب خودت رو ببینی. بعد ببین چقدر حس بهتری داری. وقتی آدم حس کنه فقط توی بچه داری افتاده و کارهاش شده یه کار روتین که اصلا مال خودش نیست، احساس خستگی بهش می ده و تمام ایدیولوژی هاش رو نمی تونه توی اون لحظه ی خستگی پیش چشمش بیره و ممکنه این احساس خستگی، باعث از بین بردن اجر بشه. خودتو رشد بده. بذار شوهرت از حرف زدن با تو، احساس پیشرفت کنه. مطمئن باش شوهرت وقتی ببینه تو در حال تکاپویی، خودش میاد باهات حرف می زنه چند روز بعد دیدمش روزنامه رو شروع کرده بود و کار هنری رو شوهرش هم شروع کرده کمی باهاش حرف زده. حالا من هم یک منبع جدید دارم برای کسب مطالب ناب
Design By : Pichak |