اومدم دفتر روزنگارش رو امضا کنم دیدم اوووووه چه بد خط نوشته تا گفتم: محدثـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــه!!! سریع گفت: مامان مامان ببخشید دوستم مداد نیاورده بود، مداد خودمو دادم به او، خودم با مداد مشکی مداد رنگیم کار کردم. اومدم بهش بگم وقتی خودت مداد اضافه نداشتی، نباید به دوستت مداد می دادی! دیدم اتفاق بدی که نیفتاده! هم کار خودش راه افتاده، هم به مشکل دوستش بی تفاوت نبوده هم اونو خوشحال کرده. اومدم بگم خوب مداد رنگیتو میدادی دوستت و خودت با مداد... که یادم اومد:تنفقوا مما تحبون! آنچه خودتان دوست دارید، انفاق کنید! دیدم محدثه بهترین کار رو کرده! نه به عقل من! به دستور دین! با عقل الهی لبخند زدم. سرش رو بوسیدم و گفتم: خدا خیرت بده که به دوستت کمک کردی. خیلی وقتها تو دینداری، بچه ها از ما جلوترن! خدایا، از ما جلوتر تر تر تر نگهشون دار
Design By : Pichak |