از روی سکوتش نمی توانم بفهمم غم و غصه اش را. آخر همیشه ساکت است. اما لبخند که روی لبش نباشد یعنی چیزی هست! با آنکه در چنین شرایطی، همیشه می گوید: چیزی نیست! خدا کند بی حوصلگی های « او» زودتر تمام شود. طاقت ندیدن لبخندش را ندارم. ----------------------------- پ ن : مخاطب خاص دارد دلم می خواهد از خواب که بیدار شدی، «او» ی همیشگی «من» باشی. با همان آرامش و لبخند همیشگی. طراوت روحم، بی طراوت نبینمت.
نوشته شده در یکشنبه 90/11/30ساعت
11:17 عصر توسط بانو نظرات ( ) |
Design By : Pichak |