سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روزهای زندگی همسر یک طلبه

از پشت سیستم بلند می شود. دمغ دمغ!

هی این دختر می رود خودش را لوس می کند برای بابا و هی بابا کم محلی می کند!

- بابایی از دست من ناراحتی؟

- نه بابا! حالم خوب نیست.

میاید پیش من.

- مامانی! بابا از دست من ناراحته.

به «او» نگاه می کنم. یک چیزی پشت آن صورت آرام پنهان شده.

- نه مامانی. بابا حتما مشکل دیگه ای دارند. از تو ناراحت نیستند

می فرستمش حیاط کمی نفس تازه کند تا من هم سر از مشکلات «او» در بیاورم.

- عزیزم چیزی شده؟

نگاهم می کند با چشمانی که یک دنیا حرف دارند.

- اگر تبلیغ مجردی بهم بخوره چی؟! من یکماه باید دوری شما رو تحمل کنم!

---------------------------------------------------

7 سال است دیگر معنی رمضان و محرم ، صفر و فاطمیه برایم عوض شده. اگر تنهایی برود تبلیغ که باید با تنهایی بسازیم و بی «او» که چیزی مزه نمی دهد به «من». حتی معنوی اش.

اگر هم با هم برویم، زمستان فرزندمان سرما می خورد و تابستان گرما زده می شود. حالا فکرش را بکنید با امکانات روستا و درمانگاه های...

بماند اگر برگ دفترچه تمام شود!

ولی این سختی ها هم شیرینی خاص خودش را دارد. تنهایی اش یکجور و با هم بودنش یک جور.

دنیای همسر طلبگی است دیگر!


نوشته شده در جمعه 91/4/23ساعت 12:21 عصر توسط بانو نظرات ( ) |


Design By : Pichak