چند روزی بود فهمیده بودم مرموز شده! یکی دو بار سوال کردم، دیدم جواب سر بالا می ده، دیگر نپرسیدم! عصر 5 آذر، با یک هدیه بزرگ آمد خانه! با لبخندی نشان از یک پیروزی بزرگ! حس می کردم برای سالگرد ازدواجمان کاری کرده باشد اما این از تصور من، فراتر بود تا چشمم به هدیه افتاد گفتم: وااااااااااااااااااااااااااای! خاک به سرم! توی این اوضاع مالی؟ چند؟ (هنوز هم از یادآوری اش خجالت می کشم) فقط لبخند زد و گفت: آغاز دهمین سال زندگیمان مبارک محدثه هی بالا و پایین می پرید و ذوق میکرد اما من فقط توی فکر قیمتش بودم و اینکه چقدر دیگر باید صرفه جویی کنم تا جبران شود صدایم زد و گفت بیا ببینش! رفتم! دیدم اما لذت نبردم! دقیقا چیزی بود که مدتها دوست داشتم داشته باشیم ولی حالا ، لذت نمی بردم جالب آنجا بود که من حتی ابراز نکرده بودم خواسته قلبیم رو چون می دونستم خیلی گرونه و در توانش نیست ولی او فهمیده بود! مدتها نقشه کشیده ، پس انداز کرده و حالا هم قسطی خریده بود اما من همه نقشه هایش را بهم ریختم! همه شادی اش را... با خودم گفتم: کاش مثل محدثه بودم! فقط داره لذت می بره! بدون اینکه به قیمتش فکر کنه یا اینکه از کجا اومده بابا! مگر تو رازقی؟؟؟؟؟؟؟؟؟ اصلا به تو چه؟ حالا که خریده، چرا عیشش را بهم می زنی؟ رفتم آبی به سر و صورتم زدم، چایی دم کردم و با شیرینی آوردم خودمان دوتایی بودیم. محدثه که هنوز داشت بالا و پایین می پرید! دستش را بوسیدم و گفتم: ببخشید! اشتباه کردم. شبی که می تونست خیلی زیبا باشه رو خراب کردم ممنونم از تو. من واقعا شرمنده محبت توام گفت: من برای تو، هیچ کاری نکردم. خیلی زیاد نبود بعد از ده سال، چیزی برات بخرم! بغض گلومو گرفت! ( الانم گرفت) باز هم معذرت خواستم. اشتباه آن شبم جبران نمی شه. لذت اون پیروزی بزرگ رو ازش گرفتم! ولی دیشب فهمیدم مشکل از کجا ناشی می شه از یک تعریف غلط! من قناعت را اشتباه فهمیدم! تعریف قناعت، خرچ نکردن نیست! تعریف قناعت کم گذاشتن و اجابت نکردن همه خواسته ها نیست! نعریف قناعت، استفاده خوب از امکانات موجوده سالها بود دنبال تعریف درست قناعت می گشتم. دیشب به لطف بانو، بالاخره معنیش رو درک کردم
Design By : Pichak |