از روی سکوتش نمی توانم بفهمم غم و غصه اش را. آخر همیشه ساکت است. اما لبخند که روی لبش نباشد یعنی چیزی هست! با آنکه در چنین شرایطی، همیشه می گوید: چیزی نیست! خدا کند بی حوصلگی های « او» زودتر تمام شود. طاقت ندیدن لبخندش را ندارم. ----------------------------- پ ن : مخاطب خاص دارد دلم می خواهد از خواب که بیدار شدی، «او» ی همیشگی «من» باشی. با همان آرامش و لبخند همیشگی. طراوت روحم، بی طراوت نبینمت. چیزی که توی خانه یک روحانی، همیشه کم است، کتابخانه است. یادم می آید اوایل ازدواجمان، کتابها را توی بوفه ی کابینتی آشپزخانه چیده بودم. البته خوب هم بود. باعث سرور مهمانانمان می شد و لبخند به لبشان می نشاند. دکور خانه ی ما کتاب بود. پرچم که بدست دخترمان افتاد و «او» که پرچم را بالای سرش گرفت، دعایی از دلم گذشت... به مادر «او» که نگاه می کنم، جای تعجب برایم نمی ماند کارش از مکبری گذشته!
خدایا پرچم اسلام و ایران را به دستانشان سرفراز کن
----------------------
بعد نوشت:
صبح بیدار شده می گه امروز می خواهیم بریم راهپیمایی؟
میگم آره
می گه: آخ جووووووووووووووووووون!!! من بلند می گم« مـــــــــــــــــــــگ مـــــــــــــــــگ آمریکا»
می خندم و می گم آفرین
می گه: اشارهای دیگه هم می دم!
منظورش شعاره. حالا از وقتی برگشته می گه: ما همه سرباز توایم خامنه ای/گوش به فرمان توایم خامنه ای
من هم توی دلم قند آب می شود و آمین می گویم
همه خوبیهایش به مادر رفته.
-----------------------------
پ ن: مخاطب خاص دارد:
نمی دانم مادر «او» هستید یا مادر «من»؛ مهم هم نیست. مهم این است که خیلی دوستتان دارم؛ خیلی.
هر جور شده خودش را به رکوع رکعت اول بابا می رساند!
---------
پ ن1:قربان رقیه خاتون، که چهارساله من را عاشق سه سالگی خودش کرد.
پ ن2:قربان این قد و بالای یک وجبی، که هی دارد از وجب بلند تر می شود.
Design By : Pichak |