از زیر قرآن رد می شود و من رسما می سپارمش به دست صاحبش. بغضم را نگه می دارم و می خندم و می خندانمش. لباسش عجیب بوی پاکی می دهد که این را هم مرهون مؤانست با «او» ست. صدایی از اتاق دخترمان آمد. دلخوش شد که شاید بیدار شده باشد و بتواند از او خداحافظی کند. ولی نه. همان بوسه ای که چند دقیقه پیش از روی غرق خوابش گرفت، بماند یادگار برای هردویشان تا «او» برگردد و این، خودش را برایش لوس کند حالا این چند روز من می مانم و این نازدانه و دل تنگمان خدا بهمراهش -------------------------------- پ ن: همنفس! مشامت را از خاک شلمچه پر کن. میخواهم با تو عطر بهشت را حس کنم
نوشته شده در سه شنبه 90/12/16ساعت
8:46 صبح توسط بانو نظرات ( ) |
Design By : Pichak |