از زیر قرآن رد می شود و من رسما می سپارمش به دست صاحبش. بغضم را نگه می دارم و می خندم و می خندانمش. لباسش عجیب بوی پاکی می دهد که این را هم مرهون مؤانست با «او» ست. صدایی از اتاق دخترمان آمد. دلخوش شد که شاید بیدار شده باشد و بتواند از او خداحافظی کند. ولی نه. همان بوسه ای که چند دقیقه پیش از روی غرق خوابش گرفت، بماند یادگار برای هردویشان تا «او» برگردد و این، خودش را برایش لوس کند حالا این چند روز من می مانم و این نازدانه و دل تنگمان خدا بهمراهش -------------------------------- پ ن: همنفس! مشامت را از خاک شلمچه پر کن. میخواهم با تو عطر بهشت را حس کنم امروز باید جشن بگیرم. ایام امتحانات «او» که شروع می شود، یادم به اولین دوره امتحاناتش می افتد که همسرانه، کنارش بودم. ------------------------------ پ ن1: تقصیر من نیست که دلم از زیارت امام رئوف سیر نمی شود. بارها و بارها دو نفره و سه نفره مشهد رفته ایم، اما حسرت یکبار بیشتر... پ ن2: نامردیست اگر نگویم چقدر هوای دل نازپروده هر دویمان را دارد که زود به زود برای ارباب رئوف تنگ می شوند.
معلومم شد که دشمنان دین نه تنها چشم دیدن لباس پیامبر را برتن امثال «او» ، که تاب دیدن مانند «من» را هم ندارند؛ حتی در این فضای مجازی!
چه حس زیبایی دارم
خداوندا تا لحظه آخر این توفیق را از من مگیر که دشمنانت را خارچشم باشم
--------------------
پ ن1: جملاتم شاید در هم و برهم بود، اما نمی دانستم چگونه حسم را بیان کنم. دیر می جنبیدم، از دهن می افتاد. همین الان پیام سرشار از لطف؟ یک بنده خدا را دیدم. امید که خداوند، هدایتش فرماید و ما را در کنف حمایت خویش حفظ کند
پ ن2: تویی که نمی دانم کیسیتی، با این کامنتی که برایم گذاشتی، مایه سربلندی ام در پیشگاه مادر عالم، زهرای مرضیه(س) شدی. از تو سپاسگزارم
دقیقا 4 روز بعد از عروسی مان!
ماه عسل کنار فقه و اصول و ...
خاله اش می خواستند بفرستندمان مشهد، بخاطر امتحاناتش گفته بود بعدا می رویم!
فکر کن! وسط مجلس حالمان را گرفت این آقای داماد با خبر خوش امتحاناتش!
هنوز طعم گس آن لحظه را بکام دارم.
زندگی پر است از امتحانات ریز و درشت. زندگی ما هم با امتحان شروع شد.
و این داستان ادامه دارد...
Design By : Pichak |