سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روزهای زندگی همسر یک طلبه

رسم قشنگی داریم «من» و «او»

خدمت امام که میرسیم، می نشینیم و در مورد زندگیمان حرف می زنیم. توقعاتمان از همدیگر را می گوییم...

برنامه هایمان را...

شکایتهایمان را...

خوشیهایمان را...

تشکرات فائقه مان را؛

همه را به امام عرضه می کنیم و وقتی می آییم بیرون، مثل تازه عروس و دامادها، کاممان شیرین است و با یک دنیا عشق، می رویم زندگیمان را زیباتر کنیم.


نوشته شده در پنج شنبه 91/1/31ساعت 11:51 صبح توسط بانو نظرات ( ) |

زیارتنامه که می خواند، عشق می کنم.

می ایستم بتماشایش. اشک که با نشان از عمق قلب پاکش جاری می شود، مرا بیشتر عاشقش می کند.

اذن دخول می گیرد و وارد می شود. همان اشک اجازه نامه ی ورومان است.

پشت سرش می ایستم تا آقا به واسطه ی خوبیهای او، به من هم نگاه کند.

می دانم هرچه بیشتر عاشقش باشم، آقا بیشتر تحویلم می گیرد. برای همین است که اینبار سفرمان دلچسب تر است.

اما امان از وقتی که از دستم دلخور باشد و از او دلخور باشم...

آقا اصلا راهم نمی دهد. میایستم پشت در و آنقدر گریه می کنم و التماس می کنم تا...

تا ندارد، راهم نمی دهد. به «او» زنگ می زنم. «او» را هم راه نمی دهند با این دل تنگ!

معذرت خواهی می کنم و معذرت خواهی اش را...

اینبار نه با اشک، با لبخند جواز ورود می دهند.


نوشته شده در سه شنبه 91/1/29ساعت 8:1 صبح توسط بانو نظرات ( ) |

با «او» که می رویم زیارت، باید حواسمان به خیلی چیزها باشد.

باید حواسم باشد، اگر کسی دارد پابه پا می شود و می فهمم حرفی را دارد مزه مزه می کند، بروم کنار تا راحت حرفش را به « او» بگوید.

باید حواسم باشد اگر کودکی دارد خودش را برایش لوس می کند، شکلاتی به دست « او» بدهم تا با بوسه ای، کام کودک را شیرین کند.

باید حواسمان به کسانی باشد که خیره خیره نگاهمان می کنند تا به خانمها، «من» و به  آقایان «او» با لبخند، جواب بدهیم

باید حواسمان باشد که وقتی یک نفر سراسیمه به سراغمان می آید، «او» سریع محل قرار بعدی را بگویدو «من» بروم و بنشینم به انتظار.

باید حواسم باشد همیشه کتابی در کیفم باشد تا این دقایق و گاه ساعتهای انتظار، به بطالت نگذرد.

باید حواسم باشد وقتی قرار ساعت 8 مان می شود ساعت 9:30، بدخلقی نکنم. محل رجوع مردم است دیگر.

باید حواسم باشد که کودکم حوصله زیارت را ندارد ، اما مثل ما عشق دارد؛ هوای هر دو حالش را داشته باشم.

باید حواسم باشد اگر شوهرم بواسطه لباس پیامبر نمی تواند با کودکم توی حرم بدود و سر حوض آب بازی کند، مسیر را بیندازم از صحن غدیر،و وقتی فقط کبوترها پر می زنند، تا لب حوض مسابقه بدهیم و سر حوض، کودکم دلی از عزای آب بازی در بیاورد.

باید حواسمان باشد که حلال خدا، سلیقه ای حرام نشود وگرنه، حرام خدا، سلیقه ای، حلال میشود.

باید حواسم باشد که از امام رضا علیه السلام، همیشه بواسطه وساطت در ازدواجمان، تشکر کنم.

سپاسگزارم امام رئوف


نوشته شده در یکشنبه 91/1/27ساعت 1:18 عصر توسط بانو نظرات ( ) |

اسم کار خیر که می آید، « من» پایه ی «او» هستم و «او» پایه ی «من».

اینبار تحویل سالمان متفاوت بود. کنار کسانی بودیم که توان حرکت نداشتند.

مهم نبود که از «من» بودند یا از «او»؛ مهم این بود که از «ما» بودند و مسلمان و صاحب حق.

مهم نبود که تحویل سالمان خانوادگی نبود؛ مهم این بود که دو نفر که عمری کنارشان شلوغ بود و پر هیاهو، حالا که ناتوان شدند، این لحظه را تنها نمانند.

سال ما کنار تصویر حرم امام رئوف تحویل شد و می دانستم دعایم به اجابت بسیار نزدیک است اما اشک آن دو نفر، نگذاشت دعای دیگری کنم جز اینکه هر چه زودتر خدایشان شفا عنایت کند و دو نفری به زیارت ثامن الحجج مشرف شوند.

------------------

پ ن: شما هم دعایشان کنید که دلشان عجیب حال و هوای زیارت دارد و تنشان یاری نمی کند.

      التماس دعای مخصوص


نوشته شده در دوشنبه 91/1/14ساعت 8:33 عصر توسط بانو نظرات ( ) |


Design By : Pichak