سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روزهای زندگی همسر یک طلبه

 

داشتم تاریخ اسلام می خواندم.

امام علی علیه السلام: محمد بن ابابکر، فرزند من است، از صلب ابابکر

 و من اندیشیدم:

مهم نیست همسر علی باشی یا ابابکر

اسماء که باشی، فرزندت فرزند علی می شود حتی در خانه ابابکر!

-------------------------

پ ن: بعضی زنها من را به حسرت عمیق وا می دارند. یکی از آن زنها اسماء بنت عمیس است.

زنی که همسر جعفر بن ابی طالب بود، بعد از شهادت او، همسر ابابکر شد و شد مادر محمد بن ابابکر! همان موقع، شوهرش مغضوب فاطمه زهرا سلام الله علیها بود اما خودش امین مادر سادات.

بعدها هم توفیق زوجیت با امیرالمومنین را یافت!

به این چیزها که فکر می کنم می بینم باید اسماء باشی، مهم نیست شوهرت جعفر باشد یا ابابکر!

 


نوشته شده در یکشنبه 92/9/3ساعت 2:0 عصر توسط بانو نظرات ( ) |

 

چند وقت پیش داشتیم روی موضوع وضو و نماز با هم گفتگو می کردیم.

رسیدیم به مسئله تیمم! گفتم:خدا چقدر سخت گرفته برای تهیه آب! معلومه خیلی به وضو عنایت داره. تا وقتی از پیدا کردن آب، نا امید نشی، باید بگردی! اگر بدونی توی یه جای خیلی دورم آب هست، باید بری دنبالش و نمی تونی تیمم کنی!

متفکرانه گفت: درسته !! ولی همین خدا، وقتی به کمی وقت می رسه، می گه تیمم کن! ببین نماز توی وقت، برای خدا چقدر اهمیت داره که از وضو هم چشم پوشی می کنه و بدلش رو می پذیره!

مدتها این حرف گوشه ذهنم بود تا دیروز مطلبی همه ذهنم رو به خودش مشغول کرد

امام علی از یه جایی رد می شدند، دیدند یه گروهی دارن شیون می کنند. از سبب گریه و شیون اونها می پرسند، به اون حضرت عرض می شه که اینها عزیزی از دست دادند.

امام می فرمایند: گمان کردم نماز صبح یکی از اعضای خانواده قضا شده که چنین شیون می کنند!

-------------------------------------------------

پ ن1: تعجب کردی؟ تنت لرزید؟ دقیقا درک می کنم چون خودم هنوز که هنوزه با خوندنش، تنم می لرزه! راستش این جمله رو هم می خوام بنویسم روی آینه!

پ ن2: به نظرتون ما برعکس نیستیم؟ یعنی اگر ببینیم کسی خیلی تو سر خودش می زنه، جیغ می کشه، چند توجیه قابل قبوله: یا عزیزش رو از دست داده! یا مبلغ هنگفتی پول ازش زدن! چیز دیگه ای به ذهنتون می رسه که جامعه امروز بپذیره؟

مثلا همین قضا شدن نماز! یا کنار رفتن حجاب!

از دست رفتن معنویات، برای ما خیبلی باشه، حسرت بر انگیزه اما باعث گریه و شیون...

 

 


نوشته شده در یکشنبه 92/9/3ساعت 9:0 صبح توسط بانو نظرات ( ) |

عروس یه آخوند بود. با یه هیجانی اومد گفت: می دونی حاج آقا فلانی برای فلان مجلس، ... تومن می گیره!

گفتم: اول اینکه منبع خبرت کجاست؟ معلوم نیست چقدر راست باشه. امام علی می گن: اگر هر چیزی رو که شنیدی، بازگو کنی، دروغگو هستی!

دوم اینکه چرا نقلش می کنی؟

گفت: چون مردم باید بدونن!

گفتم: مردم می دونن فلان استاد دانشگاه برای یه سمینار چقدر می گیره؟ برای یه جلسه خصوصی، چقدر میگیره؟

گفت: خب اونها درس خوندن!!!!!

گفتم عزیز من! شوهر من، از داداشم که الان دکتراشو گرفته، بیشتر درس خونده! ولی هنوز به پای حاج آقایی که اسم بردی، نرسیده!

-----------------------------

پ ن1: کی براش مهمه فلان دکتر چقدر حق ویزیت می گیره! چقدر حق عمل!

کی براش مهمه فلانی کلاس خصوصی هاش رو ساعتی چند حساب می کنه

اما اگر بشنویم یه آخوند، یه معلم قرآن، یه مفسر نهج البلاغه، یه مفسر قرآن، یه استاد اخلاق که سالها عمرش رو به تحصیل و تحقیق و مطالعه و گاها تدریس سپری کرده، مبلغی برای جلساتش میگیره، نچ نچمون بلند می شه! از اون آدم زده میشیم! دیگه پای منبرش نمی ریم!

من موافق مادیگرا شدن آدمها نیستم! چه دکترش، چه آخوندش. اما چرا حاضریم برای همه چیز! برای همه چیز پول خرج کنیم جز برای دینمون؟ نمی دونم قبل از انقلاب که حکومت دینی نبوده، مردم چقدر برای دین خودشون و بچه هاشون پول خرج می کردن اما شاید یکی از دلایل اینه که حکومت رو مسئول حفط دین بچه هامون می دونیم! برای همین رهاشون می کنیم و هر هزینه ای توی این زمینه، به نظرمون گزاف و غیر قابل قبول میاد!

خانواده های شیعه ی لبنانی، وقتی بچشون به سن تکلیف نزدیک می شه، یه معلم خصوصی براش میگیرن تا عقاید و احکام اسلامی رو براش به روشنی بیان کنه و جا بندازه!

اینطوریه که جوونهای لبنانی اینقدر توی عقایدشون محکمن و طوفانم تکونشون نمی ده!

پ ن2: الحمدلله خدا اینقدر به همون اندکی که «او» به خونه میاره، برکت می ده که اموراتمون بگذره و من سنگ خودم رو به سینه نزنم! مطلبی که حق بدونم می گم حتی اگر به ضررم باشه. بالا سری هم شاهده!

اگر بشنوید یه طلبه با چه مبلغ اندکی داره زندگی می کنه، احتمالا باور نمی کنید!

پس لطفا حرفهامو خارج از کلیشه های ذهنی بخونید. بعد اگر غلط دونستین، گردن من از مو باریکتر!

نوشته شده در شنبه 92/8/25ساعت 11:0 صبح توسط بانو نظرات ( ) |

 

تیشرت کوتاه سفید با نقشهای صورتی

شلوار کتان صورتی با  کمربند سفید- صورتی

موهای بسته شده به پشت سر و طره موهایی که به زیبایی روی صورتش ریخته شده

داشتم نگاهش می کردم. ظاهرش خوب بود و مرتب اما چیزی کم داشت...

جای درک و فهمش توی ظاهرش خالی بود. آخه دخترکم درک خیلی بالایی داره

اینقدر که گاهی یادم میره 6 سالشه.

بابا  آماده شد و از اتاق بیرون آمد

- بچه ها بریم؟

- بریم بابایی! من آماده ام

«او»، نگاه مهربانی به دختر زیبایش کرد و گفت:

محدثه جان! تو می تونی هر طور دوست داری بیایی بیرون. چون هنوز نه سالت نشده اما من دوست ندارم!

دوست ندارم تو با آستین کوتاه و بدون روسری بیایی بیرون!

محدثه سریع رفت توی اتاق و برگشت

یک روسری سفید با گلهای صورتی و آبی روشن و چادر عربی

حالا چقدر دختر کوچکم زیباتر شده

بابا خندید! بغلش کرد؛ سرش رو بوسید و گفت: درسته که هنوز نه سالت نشده ولی تو خیلی دختر عاقلی هستی. مطمئن باش خدا هم این حالت تو رو بیشتر دوست داره

لبخند روی لب همه مان نشسته بود که از خانه خارج شدیم

امیدوارم خدا هم به خانواده ما، لبخند بزنه

----------------------------------------------------

پ ن: محدثه به من خیلی وابسته است و خیلی علاقمند اما انگار گفتن من با بابا فرق داره

باباش نگفت اینکار رو بکن، فقط گفت من دوست ندارم اما تاثیرش خیلی زیاد بود. شاید بهمین خاطر،  عین گناه بی حجابی دختر و همسر رو برای پدر و شوهرش هم می نویسن! 


نوشته شده در شنبه 92/7/20ساعت 9:0 صبح توسط بانو نظرات ( ) |

 

دیروز با هم قرار گذاشتیم بریم حرم بانوی کریمه

بعد از نماز آقای حیدری کاشانی سخنرانی می کردند. خیلی سخنرانی خوبی بود.

از مهریه مقبول گفتن. مهریه ای که برکت و مهر و صفا به خونه بیاره

از اینکه حقیقتا آیا گنجینه ای در  زمین و آسمان هست که بتونه قیمت یه دختر نجیب و پاکدامن باشه؟

از اینکه مهریه، قیمت دختر نیست

از حداقل تا حد اکثرش گفتندو از اینکه نهایت مهریه پسندیده برای خانواده های دیندار، 14 سکه بعلاوه سه دانگ خونس

گفتند که یه بار که خانواده ای برای عقد خدمت آقای بهجت رفته بودند، از آقا می خوان که راهنمایی بکنن و آقای بهجت می گن: توی خونه نه باید حرف مرد باشه نه حرف زن! باید حرف خدا باشه

از سعد بن معاذ گفتن. شهیدی که پیامبر خودشون غسلش دادند و کفنش کردند و تو تشییعش شرکت کردند. توی تشییع جنازه، پیامبر با دقت راه می رفتند. به ایشون گفتند راز اینکار چیه؟ فرمودند: بخاطر ازدحام حضور ملائکه(نقل به مضمون)

با دست خودشون این مرد والا مقام رو در قبر می ذارن(تاریخ اسلام رو که می خونیم، تازه می فهمیم سعد بن معاذ چه خدماتی به پیامبر کرده). وقتی دفن تموم می شه، مادر سعد می گه: بهشت گوارا باشه بر تو پسرم. پیامبر فرمودند: تو نمی دانی که الان چه فشار قبری اونو در برگرفت! بخاطر اینکه در خانه با اهل و عیالش بد خلق بود!

از خلق و خوی مرد خوب گفتند و بعد سراغ اخلاق زنها رسید. چیزی که برای خودم جدید بود

گفتند زنی که توی خونه با صدای بلند با اهل خونه حرف بزنه( اضافه کردند: نه داد! نه نیش و کنایه! نه عنایت های لطیف! تازه فقط با صدای بلند با اهل خونه حرف بزنه) فرشته ها از اون خونه بیرون می رن و شیاطین فرود میان!!!!!

راستش حالم بد شد! من سر محدثه داد می کشم گاهی! مخصوصا صبح که می خوام به سرویس برسه

حالم بد شد! چقدر راحت شیاطین رو مهمون خونه کردم و فرشته ها رو فراری دادم

چه راحت برکت رو از خونم بردم!

وای برمن

روی آینه، یه تذکر دیگه برای خودم نوشتم: فرشته ها رو فراری نده

------------------------------------

پ ن: داستان جالب دیگه ای هم هست که باز مربوط به ما خانمهاست. یه خانمی رو تعریفشو خدمت پیامبر می کردن. اهل نماز شب، صدقه، انفاقها و عبادتهای زیاد. پیامبر از خلق و خوش سؤال می کنن. معلوم می شه اون زن، زنیه که بد زبانه. اهل نیش و کنایه زدنه. و اونقدر زبان تندی داره که بخاطر زبانش ازش می ترسن!

پیامبر مکدر شدند و فرمودند: هیچ خیری در این زن نیست و جاش در اعماق جهنمه

به «او» نگاه کردم و پرسیدم: تو از زبون من می ترسی؟

خندید و گفت: نه !!!

یهو گریم گرفت و گفتم: تو رو خدا اگه ازم راضی نیستی، بگو تا خودم رو اصلاح کنم.آخه هیچ شفاعتی برای زن، بهتر از رضایت شوهرش نیست!(حدیثه ها)

با یه لحن شوخی و جدی توأمان گفت: تو چرا اینجوری هستی؟ چرا بهم میریزی؟ دیگه نمیارمت اینجور جاها!!!

بعدخندید و گفت: من ازت راضیم عزیزم

البته خودم می دونم این از خوبی اونه که ازم راضیه وگرنه....

------------------------------------------------

بعد نوشت: دو روزه همه دقتم رو دارم بکار می بندم که بلند حرف نزنم( داد که هیچی)

سخته! خیلی سخته ولی چون می دونم خدا راضی نیست، دارم همه سعیمو می کنم

جالبه! همه کارها بهتر انجام می شه. محدثه از همیشه زودتر آماده می شه! خونه از همیشه آرومتره

قربون خدا برم که وقتی حواست به نگاهش هست، عجیب برکت می ده

 


نوشته شده در دوشنبه 92/7/15ساعت 9:0 صبح توسط بانو نظرات ( ) |

<   <<   21   22   23   24   25   >>   >

Design By : Pichak