نشسته بودیم جلوی تلویزیون و اخبار از رکورد شکنی کشاورز اراکی در تولید جو و گندم میگفت هر کس دلیلی برای این پرباری میاورد که پدر خانواده گفت: زکات! دلیل این برکت، زکاته! - چقدر ایمانش دلنشین و افتخار برانگیزه! «او» گفت: یاد حدیثی از معصوم افتادم که ضمانت کردند از کم نشدن مال کسی که خمسش رو بده اگر ما خدا رو قادر بدونیم و روزی دهنده، اونوقت کسی از ترس کم شدن مالش، از دادن خمس و زکات، فرار نمی کنه! خدا ما رو موحد قرار بده به حق این شبها آمین ---------------------------------------- وفات ام المؤمنین، حضرت خدیجه کبری(سلام الله علیها)، اسطوره حماسه اقتصادی، تسلیت باد
بالاخره با عنایت مادر سادات(س)، مسافری که نه ماه انتظار آمدنش را می کشیدیم، در تاریخ هشتم تیرماه، از راه رسید و شد یک اتفاق تازه توی زندگی ما سه تا! «او» هم امسال برای تبلیغ ثبت نام نکرد و گفت: امسال هیچ کجا بیشتر از خانه خودم، حضورم مؤثر نیست. البته حالا که نرفته می بیند طاقت دوری فاطمه کوچولو را هم ندارد. دیروز وقتی منتظر بود تا فاطمه شیرش را بخورد و به بهانه گرفتن باد گلو، بتواند مدت متنابهی او را در آغوش بفشارد، گفت: امام رضا(ع) کلامی دارند که خیلی دلنشین و تاثیر گذار است. می فرمایند: علاقه امام به امتش، مثل علاقه مادر است به طفل شیر خوار! همین طور که فاطمه را به دستش می دادم، داشتم فکر می کردم که آیا علاقه من به محدثه و فاطمه، با هم فرقی دارد؟ دیدم نه! هر دو را از عمق جان دوست می دارم اما دغدغه سلامتی فاطمه، من را دقیقه ای آرام نمی گذارد. مثل امام که دغدغه سلامت روح ما، دقیقه ای از او جدا نمی شود خداوندا ما را در مسیر محبت اهل بیت قرار بده آمین یا رب العالمین ---------------------------- پ ن: از همه دوستانی که اومدن و نظر گذاشتن و من نتونستم بهشون سر بزنم، عذر خواهی می کنم. فکر کنم دلیل غیبت طولانیم، مشخص شده باشه
یه روز اومد بهم گفت: یه سوال! رای می دی؟ از پرسیدن همچین سوالی کمی جا خوردم ولی گفتم: قطعا ان شالله گفت: می تونم بپرسم به کی؟ جوابش را دادم و آن روز کمی در مورد انتخابم با هم گفتگو کردیم. با آنکه عقاید دینی و طبعا سیاسی مان با هم در تضاد کامل است اما حرمت ادب بین ما شکسته نشده و همیشه با آرامش و ادب با هم گفتگو می کنیم. آن روز گذشت و من دیگر سوالی نکردم که رای می دی یا نه! تا اینکه امروز تمام ایمیل هایی که طبق معمول برایم می فرستاد، یک عنوان جالب و خاص داشت «رأی ما (...)» لبخند زدم. خدا برای نشان دادن قدرت و عظمتش و برای حمایت و حفاظت از انقلاب اسلامی، هر کسی را به یک دلیلی سر صندوق رای می آورد. برایش ایمیل زدم: به به! پس بالاخره شما هم صاحب رای شدی جواب داد: هنوز مطمئن نیستم. وقتی به این فکر می کنم که دفعه قبل براحتی رای هایمان را دزدیدند و ... سرم گیج رفت! لعنت کردم تمام آنهایی که برای حب قدرت خودشان، با روح و روان مردم، با جان و مال مردم بازی کردند و توهم تقلب را انداختند توی ذهن این مردم که هنوز هم بعضیها توی این توهم باقی مانده اند. حالا خودشان آمده اند توی صحنه رقابت سیاسی و با این کار دارند جار می زنند که دروغ گفتیم اما عامه حامیانشان هم می فهمند؟؟؟؟؟؟؟؟ واقعا خدا از این ظلم بزرگی که به نظام کردند می گذرد؟ بحثی نکردم. چون مولایم دیروز گفت: من توصیهى اوّل و اهمّم حضور در پاى صندوقهاى رأى است؛ این از همه چیز مهمتر است براى کشور تنها به همین بسنده کردم: خدا نگذرد از آنهایی که به مردم ظلم کردند
در این هوای گرم قم، «او» که از بیرون می آید، خیس عرق است. یک لیوان آب خنک دسنش دادم تا گرمای درونی اش کمی تخفیف یابد. هنوز آبش را نخورده بود که محدثه گفت: بابا! مامان! میایید خونه من مهمونی؟ «او» رفت لباسش را تعویض کند و من هم رفتم اتاق دخترمان مهمانی اتاق که نه! با کمدها و تختش فضای مجزایی ایجاد کرده ایم که شبیه اتاق شده. نشسته بودم و دخترم با استکان ها و بشقابهای کوچک ازمان پذیرایی می کرد «او» هم آمد پیشمان. نشستیم به گپ زدن که گفت: بیرون در ستاد، داشتم تراکت ها را پخش می کردم، یکی آمد گفت: حاج آقا! شأن شما اجلّ از این کارهاست! با لباس پیامبر توی خیابان تراکت انتخاباتی پخش می کنید؟ اینبار من که تازه از محضر بزرگی آمده بودم گفتم: اتفاقا امروز وقتی حضرت علامه صحبت می کردند، همه اش می گفتم خوش بحال «او» - چی می گفتند راستی؟ - گفتند الا و فی ایام عمرکم نفحات. گفتند یکی از این نفحات شب قدر است که اگر در آن کار خیری بکنی، تو را به قدر 80 سال پیش می برد و اگر هم گناه بکنی، به قدر گناه 80 سال عقاب می بینی. گفتند با آشنایی! که با علوم اسلامی دارم عرض می کنم که این ایام انتخابات هم از همان نفحات الهی است. شبیه شب قدر است. اگر در آن درست عمل بکنی، با رأیت موجب اعتلای ارزشهای الهی بشوی، جبهه خدا را تقویت بکنی، ثواب عجیبی خواهی برد و اگر خدای نکرده کم کاری بکنی، حسرت اخروی اش، از بسیاری از گناهان بیشتر است لبخندی برچهره هر دویمان نشست. به عرق های پیشانی اش نگاهی انداختم و در دل گفتم: امیدوارم صورت خیس عرق امروزت، روز حشر، غرق نور و سپیدی باشد مجاهد راه خدا که هرجا احساس تکلیف کنی، بی مهابا می شنابی. برایت شأن و شئون اهمیتی ندارد وقتی می بینی که شأن خدا در حال تعدی است ----------------------------------------------------------------- پ ن 1: حیفم می آید از کلام حضرت علامه بی نصیب بمانیم. بگذارید چند فراز دیگر کلام ایشان را بگویم. سعی می کنم دقیقا از کلمات ایشان استفاده کنم. گفتند ببینید با رأیتان چه چیزی را تقویت می کنید؟ (جبهه) خدا را یا هرچه غیر از او را؟ - گفتند وقتی امام می گوید هرچه فریاد دارید برسر آمریکا بزنید، نمی توانست بگوید بر سر ابرقدرتها بزنید؟ چرا گفت آمریکا؟ حالا ما با این آمریکا آشتی کنیم چون دیپلمات خوبی هستیم؟ آقا یک حرفی زدند که خیلی پیامها توی خودش داشت. گفتند«من دیپلمات نیستم! من انقلابی هستم» حالا ما به دیپلمات خوبی بودن افتخار کنیم، این ولایتی بودن است؟ هی دم بزنیم که دیلماسی ما خوب است؟ چطور وقتی امام خمینی اینطور جدی است در مبارزه با آمریکا، ما بگوییم کدخدای جهان است و با کدخدا ببندیم؟ بعد هم ادعای خط امام داشته باشیم؟ - گفتند وقتی اصالت را به شکم( ارزشهای مادی) بدهیم، برای شکم رأی بدهیم، یعنی هرچه امام به دست آورده را به باد دادیم! - گفتند امروز منحنی ارزشهای اسلامی در حال سقوط است. کسی را می خواهیم که ارزشهای اسلامی را رشد دهد - گفتند با عقاید تکنو کراتی نمی شود ارزشهای اسلامی را رشد داد - گفتند امام می فرمود« اینها از اسلام سیلی خورده اند» امروز هم اینها از اسلام می ترسند. از آنی می ترسند که اسلام را پیاده کند. کدام اسلام؟ اسلام نماز و روزه؟ خوب این که زمان شاه هم بود! زمان شاه هم روضه هم می گرفتند. صدایش از کاخ هم می آمد. شاه امام جمعه هم نصب می کرد اما چرا امام گفت« من نگران اسلامم»؟ اینها از همان اسلام می ترسند! همان اسلامی که امام خمینی با آن، قیام کرد! - گفتند ببینید دشمن از چه کسی می ترسد؟ از آمدن چه کسی نگران است؟ در آخر هم گفتند از استغاثه به ولی عصر کوتاهی نکنید. این نماز امام زمان(صد ایاک نعبد و ایاک نستعین) را در این فرصت مانده تا انتخابات، حتما بخوانید پ ن2: چقدر خداوند این استاد را متواضع کرده! عمری را پای دین خدا گذاشته! رهبر جامعه اینقدر از بصیرت او و علم و دینداری اش تجلیل کرده، اما هنوز می گوید: با آشنایی که با علوم اسلامی دارم! پ ن3: حتما فهمیده اید منظورم از حضرت علامه کیست اما برای وضوح بیشتر می گویم: آیت الله مصباح یزدی
دیروز داشتیم مناظره ها را نگاه می کردیم. تقریبا آخرای مناظره بود که گریه م گرفت به نظرم خیلی دردناک بود که کسی بخاطر جلب آرا به سمت خودش، اقتدار نظام رو نشانه بگیره گریه می کردم و فقط صلوات می فرستادم تا ظلم بیشتری به نظام اسلامی نشود «او» حواسش به من بود. یک لیوان آب برایم آورد و گفت: آرام باش عزیزم. بگذار اینها خودشان را نشان بدهند. حتما جلوی ظلم بزرگتری به نظام را خدا دارد از این طریق می گیرد من همه اش نگران نگاه های دشمنانمان به مناظره بودم. به حرفهایی که رد و بدل می شود. به فردایی که باید تیم مذاکره کننده ما باز هم برود و مقابل این روباه صفت ها بنشیند و آنوقت از کدام اقتدار حرف بزند؟ از موضعی که خیلی از دیپلمات های برجسته ما قبولش ندارند؟ به نظرم روند مذاکره ها با اشکال روبرو می شود مگر خدا بخواهد و غیر از این رقم بزند «او» دکمه صلوات شمار انگشتی اش را زد و گفت: فقط دعا کن که خدا حب دنیا را از دل ما بگیرد که معصوم بسیار زیبا گفته اند : حب الدنیا رأس کل خطیئه ------------------------------ دیروز نگران شدم. منی که نباید نگران باشم وقتی ولی می گوید: «خدا دلهای مردم را هدایت می کند!» دیگر من چه جای غم دارم؟ چه جای نگرانی دارم. دعا کنید خدا اصلاحم کند
Design By : Pichak |