سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روزهای زندگی همسر یک طلبه

کتاب را دستم گرفته ام و دارم بلند کتاب می خوانم برای هر دویمان

به سقف نگاه می کند و گاهی گفته های کتاب را تایید می کند و گاهی توضیح کوتاهی می دهد

دخترمان نشسته و هی دارد نگاهمان می کند

او هم سریع می رود سر کتابخانه ی شخصی!!! اش و یک کتاب می آورد بیرون و شروع می کند به خواندن

هر دویمان سعی می کنیم توجهی نکنیم اما زیر زیرکی می خندیم.

یادم به گفته ی امام خامنه ای عزیز می افتد به این مضمون که:

قدیمیها رسم خوبی داشتند که یک نفر برای دیگران کتاب می خواند...

 


نوشته شده در شنبه 91/7/1ساعت 1:2 عصر توسط بانو نظرات ( ) |

تعجب که می کنه، می گه« یا مهدی»!!!!!!!!!؛

می ترسه، می گه : « یا مهدی»

؛ منم تو دلم می گم یاور مهدی (عجل الله تعالی فرجه) باشی مادر ان شالله

یاد یکی از حرفهای «او» می افتم:

استاد آقا تهرانی می گن: زمان امیرالمومنین ، شیعیان برای نشان دادن ارادت و زنده کردن نام امامشان، این ترفند را زدند که موقع بلند شدن، بگن یا علی!

حالا ما برای زنده کردن نام امام عصرمون، چه می کنیم؟


نوشته شده در شنبه 91/7/1ساعت 1:1 عصر توسط بانو نظرات ( ) |

 

وقتی رسیدیم به صف نماز، یک رکعت از نماز ظهر گذشته بود. در حالیکه داشتم سریع کفش خودم و دخترم را می گذاشتم توی پلاستیک، گفتم: بدو مامانی مهر بیار!

مهر را سریع ازش گرفتم و رفتیم توی صف نماز. نماز که تمام شد دیدم چند تا مهر با خودش آورده. گفتم اینا چیه مامان؟

- آوردم باهاش چند تا نماز بخونم.

مثلا خواستم شمارشش را امتحان کنم، گفتم: چند تا مهر آوردی؟

لبش را کج و مأوج کرد و گفت: می خواستم 6 تا باشه ولی 5 تاس!

مهر ها 6 تا بود. گفتم : خوب این چیه؟

گفت: شکستس! اگر روش نماز بخونی، نمازت شکسته می شه!!!!!!!

بی اختیار خنده ام گرفت!

بچه که هی اصطلاحات فقهی را توی خانه بشنود، همین است دیگر!!!!


نوشته شده در شنبه 91/7/1ساعت 1:0 عصر توسط بانو نظرات ( ) |


نشسته بودیم و مثل خیلی وقتها، بحث می کردیم! البته الحمدلله بحث های ما کل کل های زن و شوهری نیست! شاگرد و استادیه!

«او» استاد و «من» شاگرد.

بحث سر داستان حضرت «اسماعیل صادق والوعد» شد.*

گفتم: فکرش را بکن! اگر ما بودیم ته تهش یک روز می ماندیم و بعدش به خودمان حق می دادیم که برویم اما امام می گویند باید می مانده!

- می دانی نکته اش چیست؟ وقتی با کسی عهد می بندی، وقتی در قبال کسی وظیفه ای داری، اگر او در وظیفه اش تخلفی کرد، مجوز برای تو صادر نمی شود که از وظیفه ات تخلف کنی!

--------------

داستان حضرت اسماعیل صادق الوعد را از اینجا بخوانید.


نوشته شده در جمعه 91/6/10ساعت 9:32 عصر توسط بانو نظرات ( ) |

می روی

دل می بندی

دل بسته ات می شوند

اثر می گذاری

اثر می گیری

خاطره...

عید فطر که می شود باید همه را بگذاری و بگذری!

شاید یکی از حسن های همسر طلبه شدن این باشد که میمیری پیش از آنکه بمیرانندت!

--------------------------------

از تاخیری که داشتم عذر می خوام. امروز اولین ساعتیه که من دسترسی به سیستم و نت داشتم از بعد از ماه


نوشته شده در دوشنبه 91/6/6ساعت 5:21 عصر توسط بانو نظرات ( ) |

<   <<   31   32   33   34   35   >>   >

Design By : Pichak