سفارش تبلیغ
صبا ویژن

روزهای زندگی همسر یک طلبه

فهمیدم می خواد بره جمکران.

فهمید بخاطر سر و وضعش تعجب کردم گفت: چادرم تو کیفمه!

گفتم: یه سوال بپرسم؟
- بپرس
اگر الان بخوای بری پیش امام زمان، با این وضع میری؟
- نه خب! گفتم که چادرم تو کیفمه
خب  یه سوال دیگه: امام زمان فقط توی جمکرانن؟!
مکث عمیقی کرد
گفتم: تو چرا میری جمکران؟
آروم- طوری که معلوم بود تفکراتش وارد فاز جدیدی شده و هنوز با مطلب قبل درگیره - گفت: خب... چون ...دوستشون دارم.
- خدا خیرت بده. خدا مادر و پدرتو رحمت کنه. امام عصر فرمودن: هرکس از شما [شیعیان] باید به گونه اى عمل کند که او را به محبت ما نزدیک نماید.
محبت امام درون قلب تو یه کماله و عملت باید نزدیک باشه به اون کمال! وگرنه بین تو و محبت امام، یه فاصله عمیق ایجاد می شه


به وضوح اشکهاشو دیدم که روی گونه اش می غلتید و آرایش هاشو می شست.  به همون راحتی که گریه از سر پشیمانی، گناه ها رو می شوره

-----------------------------------

همه ما می دونیم که انتظار افضل اعماله. اما انتظار واقعا چی هست؟

یه مطلب زیبا دیدم از حضرت امام خامنه ای، می ذارم شمام ببینید و ان شالله لذت ببرید.

وقتی به ما میگویند منتظر فرج باشید، فقط این نیست که منتظر فرج نهایی باشید، بلکه معنایش این است که هر بن بستی قابل گشودن است. فرج یعنی این؛ فرج، یعنی گشایش. مسلمان با درس انتظار، می آموزد و تعلیم می گیرد که هیچ بن بستی در زندگی بشر وجود ندارد که نشود آن را باز کرد و لازم باشد که انسان، ناامید دست روی دست بگذارد.
لذا انتظار فرج را افضل اعمال دانسته اند؛ معلوم میشود که انتظار، یک عمل است، بی عملی نیست. نباید اشتباه کرد، خیال کرد که انتظار یعنی اینکه دست روی دست بگذاریم و منتظر بمانیم تا یک کاری بشود. انتظار، یک آماده سازی است، یک تقویت انگیزه در دل و درون است،یک نشاط و تحرک و پویایی است در همه زمینه ها. این، در واقع تفسیر این آیات کریمه قرآنی است که « و نرید ان نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین[1]» یا «ان الارض لله یورثها من یشاء من عباده والعاقبه للمتقین[2]». یعنی هیچ وقت ملتها و امتها نباید از گشایش مأیوس شوند.
بنابراین، هم باید منتظر فرج نهایی بود، هم باید منتظر فرج در همه مراحل زندگی فردی و اجتماعی بود. اجازه ندهید یأس بر دل شما حاکم بشود، انتظار فرج داشته باشید و بدانید که این فرج، محقق خواهد شد؛ مشروط بر اینکه شما انتظارتان،انتظار واقعی باشد، عمل باشد؛ تلاش باشد، انگیزه باشد، حرکت باشد.

1384/6/26

-------------------------------------------

پ ن 1:  واقعا روزی که اسرار فاش بشه، پرده ها بیافته و اثر کارهامونو ببینیم(یوم تبلی السرائر) چه حالی داریم از دیدن دقایقی که ظهور آقا، بخاطر گناه های ما به تأخیر افتاده! و چه حالی خواهیم داشت اگر دقیقه ای در ظهورش مؤثر بوده باشیم؟

پ ن2: خواهرانی که توی ختم صلواتهای روزانه دارن با پشتکار ادامه میدن، واقعا خدا قوت! ان شالله صلواتهاتون یه روز به شعفتون میاره

پ ن3: [1] سوره مبارکه قصص/آیه 5

[2] سوره مبارکه اعراف/آیه 128
کتاب انسان 250 ساله، ص235 و 236
بیانات مقام معظم رهبری در مورد زندگی سیاسی- مبارزاتی معصومین

پ ن4: یکی از دوستان خبر دادن بچه برادرشون مریضن! خواهش کردن براش دعا کنید.

برای سلامتی همه مرضا و تعجیل در فرج مولا مون 14 صلوات همین الان بفرستید

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم و العن اعدائهم من الجبت و الطاغوت


نوشته شده در پنج شنبه 93/3/22ساعت 10:13 صبح توسط بانو نظرات ( ) |

بهم گفت: همه بد بختی ها از همین آخونداست! اگر آقای خمینی انقلاب نکرده بود، الان کسی جرأت نمی کرد اینطوری به روحانیان بی احترامی کنه!

بهش گفتم: اگر محمد امین، پیامبری اش را آشکار نمی کرد و دعوت علنی نداشت، هیچ کس کوچکترین بی احترامی به او نمی کرد

----------------------------------

به مناسبت بعثت رسول اعظم

 

وارد شده است که پیامبر اکرم که در جوانی به تجارت اشتغال داشتند و درامدهای هنگفتی از این طریق به دست آورده بودند، همه را در راه خدا صدقه دادند؛ ...در این دوران که دوران اواخر تکامل پیامبر و قبل از نزول وحی است، - دورانی که هنوز ایشان پیامبر هم نشده بود- پیغمبر از کوه حرا بالا می رفت و به آیات الهی نگاه می کرد؛ به آسمان ، به زمین ، به این خلائقی که در روز زمین با احساست مختلف و با روشهای گوناگون زندگی می کنند. او در همه اینها آیات الهی را میدید و روز به روز خضوع او در مقابل حق، خشوع دل او در مقابل امر و نهی الهی و اراده ی الهی بیشتر می شد و جوانه های اخلاق نیسک در او روز به روز بیشتر رشد می کرد. در روایت است که پیامبر قبل از بعثت عاقلترین مردم و بزرگوارترینشان بود. تا به 40 سالگی رسیددل او در چهل سالگی نورانی ترین دلها، خاشع ترین دلها، پر ظرفیت ترین دلها برای دریافت پیام الهی بود. ئقتی به این مرحله از معنویت و روحانیت و نورانیت و اوج کمال رسید، آن وقت خدای متعال درهای آسمان و درهای عوالم غیبی  را به روی او باز کرد. چشم او را به عوالم معنوی و عوالم غیبی گشود. او فرشتگان را میدید، با او سخت می گفتند. کلام آنها را میشنید. تا اینکه جبرئیل امین بر او نازل شد و گفت: اقرأ؛ سرآغاز بعثت.

 

(انسان 250 ساله، بیانات امام خامنه ای درباره زندگی سیاسی- مبارزاتی ائمه معصومین، ص29)

-----------------------

پ ن1: سلام عیدتون مبارک. ان شالله به زودی جشن مبعث رو با حضور حضرت حجت بگیریم

پ ن2: ممنون از لطفا همه دوستان. دوستان مسلط به زبان انگلیسی زیادی با اعلام آمادگی خودشون، شرمنده ام کردن . در اسرع وقت باهاشون تماس میگرن. همچنان به زبانهای دیگه نیاز دارم. هر زبانی


نوشته شده در سه شنبه 93/3/6ساعت 9:47 صبح توسط بانو نظرات ( ) |

بهم گفت: صورتم یکم کرم پودر روش مونده بود اما اصلا معلوم نبود! وضو گرفتم و نمازمو خوندم اما بعد که دستمال سفید کشیدم روی صورتم، دیدم رنگ کرم پودرم روشه! هنوز وقت داشتم نماز بخونم! ولی نخوندم!

گفتم: تا جایی که این رو پرسیدم، باید باز بخونی اما باز هم از مرجعت سوال کن

گفت: ببین آخه مراجع حرفهاشون مطابق روایات نیست!

- مثلا؟

- مثلا پیامبر سرمه میزدن درسته؟ سرمه هم حتما حتما میریزه زیر چشم! اون موقع هم که صابون و دستمال کاغذی و اینها نبوده که با دقت، زیر چشمشون رو پاک کنن! حتما زیر چشمشون سیاه بوده که نماز می خوندن! خوب پس سرمه مانع وضو نیست اما مراجع می گن که مانع وضو هست!

جواب دادم: اول اینکه معلوم نیست سرمه پیامبر(ص) همین سرمه ای بوده که ما میکشیم! شاید نمی ریخته!

دوم اینکه توی چشم- یعنی جایی که سرمه کشیده میشه- اصلا جایگاه وضو نیست! اگر سرمه بریزه مانع وضو هست! فقط همون قسمتش که ریخته زیر چشم

سوم به نظرت مراجع تقلید نشنیدن که پیامبر(ص) سرمه می زدن؟ نمی دونن که صابون اون موقع به این شکلش نبوده؟
 اگر به نظرت دسترسی ما به سیره و سنت اهل بیت، از مراجع تقلید بیشتره، پس تو خودت مجتهدی! اما اگر می دونی که مراجع قطعا بیش از ما از تاریخ و سیره اهل بیت اطلاع دارن، پس باید بهشون اعتماد کنی

چهارم اما زمان(عج) نفرمودن تاریخ و سیره ما رو ببینید و عمل کنید! گفتند به علمای اهل فن مراجعه کنید!

--------------------------------------

پ ن1: استدلال سوم از من نبود! مشابهش رو دیدم آقای فلاح زاده در مورد یه مطلب دیگه می گفتند. به نظرم استدلال جالبی بود! می گفتند:

وقتی مرجع شما یک حرفی میزنه، اینقدر راحت روی حکمش مجادله نکنید! شما نمی دونید مرجع برای به دست آوردن یک حکم فقهی، چه مرارتهایی می کشه! صدها حدیث و روایت رو گاهی بررسی میکنن! مثلا عده ای اشکال می کنند که چرا مراجع حکم به حرمت قمه زنی دادند در صورتی که حضرت زینب(س) سر خودشون رو در غم برادر شکستند!

اول سند این روایت باید بررسی بشه( با سند ثابت کردند که این خبر تنها از یک نفر روایت شده و اون فرد اصلا آدم معتبری نیست)

بعد باید دید که آیا موقعیت ما شبیه موقعیت زینب کبری (س) است؟ اصلا آیا امر به این شدیم؟

من هم یک چیزی توی این زمینه بگم؟ البته وفتی حرف آقای فلاح زاده داره نقل می شه، زشته بی سوادی مثل من حرف بزنه اما این هم نظر منه! قطعا برای خیلی ها از درجه اعتبار، ساقطه

من می گم، اگر واقعا آدم می خواد شبیه اهل بیت بشه، اگر واقعا می خواد زینبی عمل نکنه نه هر کاری که دلش خواست رو به اسم اهل بیت انجام بده، حواسمون باشه که حضرت زینب حتی یک نماز شبشون قضا نشد! در عبادت خدا، در اطاعت از ولی، در جانفشانی و پاسداری از امام زمان، زینبی باشیم! اون چیزی که مرام زینب (س) بود! نه سماجت بر عملی که تنها و تنها و تنها یک نفر نقل کرده که تنها و تنها و تنها یکبار اونهم ناخودآگاه ازشون سر زده!

بعد سر این سماجت، فحش و ناسزا و بد و بیراه نثار علما کنن و بخاطر این لعن ها و قمه زنی ها و اختلاف ها، مردم از اسلام و تشیع، زده بشن و دشمن مون، خوشحال بشه!

خدا همه ما رو هدایت کنه

پ ن2: این روزها به شدت غمگینم! مرتب استغاثه می کنم و اشک میریزم! وضع فرهنگی کشور، دیوانه کننده است! همه اش دارم فکر می کنم که چکار باید کرد! دعا کنید! دعا کنید خدا همه رو هدایت کنه. آقاجانمون هم زودتر بیان که گره فقط به دست خودشون باز میشه.

ولی می دونم مقصریم. کمکاری کردیم، بالشت نرم زیر سر گذاشتیم و یادمون رفت جنگه! حالا دشمن تا پشت در خونه هامون پیش اومده!نه! بدتره!

امیرالمومنین می فرمایند: کسی که وقت یاری رهبرش خواب باشد، با لگد دشمن بیدار خواهد شد!

ما هم داریم با لگد دشمن بیدار میشیم! اگر بشیم تازه. یه استغاثه جمعی لازمه شاید

پ ن3: ماراتن امتحانات شروع شده! تنها 14 روز تا اولین امتحانم مونده! دیگه رفتم تو محاق

پ ن4: بدینوسیله اعلام میگردد، جهت پاره ای امور فرهنگی، به یک بانوی مسلط به زبان خارجی، نیاز می باشد! کلیه زبانها مد نظر اینجانب می تواند باشد!

کار روزانه حدود 20 دقیقه وقت خواهد گرفت! به صورت مجازی و فی سبیل الله

در صورت تمایل راه ارتباطی خود را به صورت غیر خصوصی، کامنت بگذارید!


نوشته شده در یکشنبه 93/3/4ساعت 12:20 صبح توسط بانو نظرات ( ) |

یکی از سخت ترین کارهای روزانه من، بیدار کردن محدثه خانم، بدون جنگ و خونریزی و در نهایت سلامت روحی- روانی هست!  مخصوصا وقتی صداش می زنم، بیدار می شه، بلند نمی شه تا وقتی که دیگه باید همه کارهاشو خودم بکنم و من هم باید تا دقیقه آخر گیر فاطمه باشم وگرنه یک مکافاتی هم با گریه زاری های این بانوی مکرمه داریم! این میشه یک فشار فوق العاده به من و تمام توانم در کنترل و رعایت اصول و فروع اخلاق خودم، از دست میره!

چند روز پیش این اتفاق تکرار شد! فشار فوق العاده، باعث شد به شدت عصبانی بشم! اومدم محدثه رو تنبیه کنم که یادم افتاد آقای پناهیان گفتند : تنبیه نباید با عصبانیت والدین همراه بشه وگرنه بچه تنبیه رو با رفتار غلط خودش تطابق نمی ده! با عصبانیت والدین تطابق می ده

خیلی سخته توی اون شرایط ...

یه نفس عمیق کشیدم، همه وسایل محدثه رو آماده کردم اما باهاش حرف نزدم تا نکنه تو عصبانیت یه حرفی بزنم که نباید!

ولی عصبانی بودم خوب! محدثه آماده شد! موهاشو شونه زدم و با کش بستم! روسریشو لبنانی، همونطوری که خودش گفت، براش بستم، اما باهاش حرف نزدم! کاملا فهمید عصبانی و ناراحتم

وسط عصبانیتم اومد گفت: مامان ببخشید!

نمی دونستم چکارش کنم! اصلا توان آروم کردن خودمو اون موقع نداشتم! فاطمه هم داشت گریه می کرد، خودم هنوز لباس نپوشیده بودم و نزدیک بود سرویس رو از دست بدیم!

ولی نمی شد نبخشمش که! یادمه مامان همیشه می گفت: نمی تونم نبخشمت چون از روزی می ترسم که خدا منو نبخشه!

هیچی دیگه! مامان همچنان وجدان ما رو بیدار نگه داشته!

بهش گفتم: محدثه نمی تونم نبخشمت! چون خدا دوست داره من تو رو ببخشم! می بخشمت ولی برای اینکه رفتارم عادی بشه، باید صبر کنی تا من آروم بشم!

طفلی بچم دیگه هیچی نگفت! خدایی تا سر خیابون نرسیده بودیم که من آروم شدم و سر محدثه رو بوسیدم

دخترم هم با یه لبخند، سریع دستم رو بوسید و خوشحالی خودش رو از آروم شدن من، نشون داد

یک دقیقه نشده بود که رسیده بودیم به جایگاه سرویس! یهو یه ماشینی که راننده اش خانم بود، جلوی پام وایساد و گفت: خانم جامعه الزهرا می رید؟

گفتم آره! گفت: بفرمایید سوار شید!

با بچه ها سوار شدیم.

اصولا عادت دارم وقتی یه اتفاق خوب یا بدی برام می افته، فکر می کنم که علتش توی رفتار من چی بوده

داشتم توی کارهای امروز صبحم می گشتم که فقط اینو پیدا کردم

 تنبیه نکردن و بخشیدن بخاطر خدا

-----------------------------------------

پ ن: من جامعة الزهرا درس نمی خونم! یه کلاس متفرقه داریم که اونجا برگزار می شه! توفیق طلبگی ندارم


نوشته شده در سه شنبه 93/2/30ساعت 10:3 عصر توسط بانو نظرات ( ) |

فاطمه خانم ما، چند هم سن توی فامیل داره.

دختر عمه فاطمه خانم، 5 ماه ازش کوچیکتره. امروز اینجا بودند

تا من فائزه خانم رو بغل می کردم، با واکنش تند فاطمه خانم روبرو می شدیم!

داشتم فکر می کردم اگر من توی این سن فاطمه، بچه ی دیگری داشتم، چقدر سخت می شد! که یادم اومد حضرت امام حسن و امام حسین علیهما السلام، 10 ماه و چند روز با هم فرق داشتن! یعنی وقتی حضرت امام حسن حدود 11ماهه بودند، امام حسین دنیا اومدن!

تصور کردم:

یک مادر 11 ساله، با یک کودک 11 ماهه و یک نوزاد؛ خواهر و مادری هم کمک به حالش نیست! پدر هم همه اش جنگ و ماموریت و ...

یادم به یه متنی افتاد که چند وقت پیش نوشته بودم

.

.

تا سخنران گفت: زهرای مرضیه سلام الله علیها، الگوی تمام نمای شوهر داری هست...؛ با خودش گفت: کو علی(ع)، تا آدم زهرا باشه براش!
کجاست علی با اونهمه محبت و درک و سپاسگزاری و قدر شناسی؟
آدم وقتی به علی(ع) خدمت می کنه، احساس خستگی سراغش نمیاد! اگر هم بیاد، با یک نگاه آقا، همه چیز از تنت می ره بیرون
توی همین فکرها بود که سخنران ادامه داد: فکر نکنید حضرت علی یک زندگی معمولی داشته ها! تحمل یکروز زندگی امیرالمومنین رو ماها نداریم.

حضرت علی توی 10 سال هجرت، 60 تا جنگ داشتن ؛ یعنی به طور متوسط هر سال 6 تا جنگ. حضرت زهرا سلام الله علیها تو زندگی با امیرالمومنین علیه السلام که از سال دوم هجرت شروع شد، بیش از 50 تا جنگ ایشان رو همراهی کردند. با تحمل تنهایی ها، با تحمل فقر حاصل از نبودن نان آور خانه، با تنهایی به دوش کشیدن بار زندگی که دوتا بچه پشت سر هم ، دوتا پسر بچه رو باید تامین کنه.
تازه وقتی حضرت از جنگ می آمدند، فاطمه زهرا سلام الله علیها به ایشون نمی گفت: آقا جان چیزی در خانه نداریم! مبادا ایشان غصه بخورن!
اگر خودشون حواسشون بود، که بود، اگر نبود تا وقتی خود آقا نمی فهمیدند، چیزی نمی گفتند
یکبار که حضرت متوجه می شوند چند روزه بچه ها و خانم چیزی نخوردند، رفتند یکی از زمینهایی که آباد کرده بودند و مال خودشون شده بود رو فروختند، وقت نماز شد؛ کیسه رو گذاشتند دم در مسجد گفتند هرکس هرچقدر نیاز داره برداره، اینقدر وضع معیشت مردم بد بود که وقتی از نماز برگشتند، کیسه خالی بود.
تحمل چنین انفاقهایی در ما هست؟
حضرت زهرا (س) از بس مشک آب آورده بودند، پوست شانه شون کنده شده بود. از بس آسیاب می کردند، دستهاشون تاول می زد، گاهی این تاولها می ترکید در حین کار و ...
تحمل چنین خانه داری در ما هست؟
اما رشد فاطمه زهرا سلام الله علیها رو خدا در همینها قرار داده بود. بهشت توی راحتی نیست! خدا  به واسطه ی سختی کشیدنهامون بهشت رو روزی ما قرار می ده ان شالله
زن، حالا راه فاطه شدن رو پیدا کرده بود.


نوشته شده در جمعه 93/2/19ساعت 5:43 عصر توسط بانو نظرات ( ) |

<   <<   11   12   13   14   15   >>   >

Design By : Pichak